۳/۱۲/۱۳۸۹

الف 477

بار سنگین
حسن تقی زاده
- سلام عمو جان
- سلام دخترم اوو، چقدر خوشحالم می بینمت، خوبی، شیوا چی شده یاد عموی پیرت افتادی؟
- سلام استاد
- سلام محمود جان، از دیدنت خیلی خوشحالم، شیوا قدر نامزدتو بدون، بهترین دانشجوی دانشکده، اون هم در این فصل از سال کارشو رها می کنه و با نامزدش می آد دماوند، معنی اش چیه یه نوع عارضه زن ذلیلی قبل از ازدواج نیست.
- خان عمو خودت یادم دادی( همیشه بهترین ها را انتخاب کن)
- آاو بله ولی متاسفانه یادم نمی آد که اینو به محمود هم یاد داده باشم
- عمو جان!
- ناراحت نباش شوخی کردم شیوا جان محمود خودش یک پارچه استاده یه نابغه است همه علوم نظری را وارده ولی وای به روزی که بره طرف علوم تجربی اون هم اولین درسش عنصر(زن) باشه نمره هفت بگیره شاهکار کرد.
- راستی محمود اون پسره رفیقت همونی که توی نشریه سرای ادب رمان پگاه در غروب می نویسه دو، سه هفته است که چیزی ازش چاپ نمی کنند همه منتظرند ببینند دنباله ی داستانش به کجا می رسه.
- اسمش فرود ولی فرد، عمو جان پسر خاله محمود.
- پسر خاله مادره
- آره آره فرود اون یک عجوبه است همه را سر دو راهی قال گذاشته برای من و دوستام سوژه جالبیه فعلا که هیچ کدوممون نتونستیم تا اینجای رمان، کارشو به طور جدی نقد کنیم فقط چند اظهار نظر ساده مطرح شده و چند تا شوخی.
- جالبه
- می دونی شیوا او همزمان برای دو قشر می نویسه، ظاهر قضیه یک رمان رئال عامه پسنده و در عین حال برای قشر صاحب نظر یه جورایی گربه می رقصونه( به قول یکی از دوستام شخصیت رمانش یک پست مدرنیست حرومزاده است که یک پدر رئال و مادری ملودرام مهربان اونو به فرزندی قبول می کنند بزرگ می شه می ره دانشکده مدرنیته و زیر نظر یک استاد سوررئال دیوونه تعلیم می بینه) تلفیق چندین مکتب ادبی در یک رمان نمی دونم وا...؟!
- یکی از دوستام می گفت کارش مثل خالکوبی معروف یک شیر بی یال و دم و اشکم که از شیر کامل جذابتر و ترسناک تر به نظر می آد، راستش هم همینه ترسیم مجازی یال و دم و اشکم او بی نظیر، چه جوری بگم.
- استاد نظر خود شما چیه؟
- من فکر می کنم او کم می آره به آخر نمی رسه او مثل یک راننده اتوبوسه که مسافر زده و به جای اینکه در طول جاده حرکت کنه از عرض جاده می ره و مسافراش شکایتی ندارند خسته نمی شوند و فکر می کنند که دارند به مقصد نزدیک می شوند اون نمی تونه این بار سنگین را به مقصدش برسونه اون گیر می کنه حتما کم می آره نکنه فرود گیر کرده؟ الان سه هفته است ادامه رمانش چاپ نمی شه درست حدس زدم محمود اون کم آورده؟
- بله استاد متاسفانه او کم آورد.
- آخرین بار کی دیدیش؟
- یازده روز پیش
- جدی؟ چرا ازش نپرسیدی؟ منظورم رمانشه، حرف هم زدین؟
- نه
- چرا؟
- چون مرده بود.

ظرف امکان
حوریه رحمانیان

مرد با دست راست گوشی همراه و با دست چپ فرمان ماشین را چسبیده، می‌گوید: "ااااه عجب تصادفی"
صدای زن با لحنی شتابزده از گوشی میجهد:"مواظب باش"
مرد می‌خندد و فکرمی‌کند" چه زود باور!"
خورشید مثل توپی کور کننده بالای جاده است.
در انتهای جاده انگار آبگیری با موج‌های کوچک دیده می‌شود.
زن فکر می‌کند"بهتر است که جاده را هم در ظرف امکان بگذارم"
پانوشت:
ابن سینا:مطلبی که به گوش شما می‌رسد مادامی که برهان قطعی بر بطلان آن اقامه نشده است، آن را در ظرف امکان قرار دهید.

ندای عشق

زهرا ناصری

چون ندای عشق آید گوش کن جانا بیا
وز شبم در پی گذاری گوش گن جانا بیا
دیگران خسته من محزون و دل‌خسته
نوش مرجان کی بنوشی گوش کن جانا بیا
وز سر عشق حقیقی بلبلان سرگشته‌اند
تا تو آیی غم‌گسار بی‌پناهان گوش کن جانا بیا
ناز مرجان عشق مجنون در تکاپوی خیال
کی تو آیی یاوران چشم‌انتظارند گوش کن جانا بیا
ای دوای بی‌پناهان تاکی بنشینم چشم‌انتظار
چون رخ نرگس ببینی گوش کن جانا بیا
ای طبیب دل‌نوازان وز سرم صبر شد تمام
تا تو آیی دلبرا پا‌به‌پا ایستاده‌ام گوش کن جانا بیا
هفته کتاب 30
رمان کوری
ژوزه ساراماگو
ژوزه ساراماگو، نویسنده‌ی پرتغالی، که بارها نامزد جایزه‌ نوبل ادبیات شده بود، سرانجام و دیر هنگام در 76 سالگی موفق شد در سال 1998 این جایزه را از آن خود و کشورش کند. آثار این رمان نویس و شاعر که به عبارتی رئالیسم جادویی را با انتقادات گزنده‌ی سیاسی می‌آمیزد به 25 زبان ترجمه شده است.
« کوری» یک رمان خاص است، یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان، یک رمان معترضانه اجتماعی، سیاسی که آشفتگی واجتماع و انسانهای سر در گم را در دایره افکار خویش و مناسبات اجتماعی تصویر می‌کند. ساراماگو تأکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در «موقعیت» معنا می‌شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد، زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دائمی است. در یک کلام ساده، دغدغه‌ی عمده‌ی ذهن ساراماگو در این رمان فلسفی مسئله‌ی سرگشتگی انسان معاصر یا «انسان در موقعیت» است که از خلال ابعاد و لایه های مختلف و واکنش‌های آنان بررسی می‌شود. از دیگر مایه‌های اصلی رمان نقد خشونت و میلیتاریسم، اطاعات کورکورانه، دیکتاتوری و سیر تاریخی و فراگیر بودن آن است.
در شهری که اپیدمی وحشتناک کوری- نه کوری سیاه و تاریک که کوری سفید و تابناک- شیوع پیدا می‌کند و نمی‌دانیم کجاست و می‌تواند هر جایی باشد، خیابان‌ها نام ندارد. شخصیتهای رمان نیز نام ندارند: دکتر، زن دکتر، دختری که عینک دودی داشت، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت، پسرک لوچ. سبک و ساختار دشوار رمان، پس از چند صفحه، جاذبه‌ای استثنایی پیدا می‌کند. درخلال پاراگراف‌های طولانی، پیچیدگی‌های روح انسان و مشکلات غامض زندگی را تداعی می‌کند.
کوری مورد نظر ساراماگو کوری معنوی است. سازماندهی و قانونمندی و رفتار عاقلانه خود به نوعی آغاز بینایی است. ساراماگو در « کوری» تعهد و باور عمیق خود را به عدالت اجتماعی، احترام به خرد و عقل سلیم همراه با تزکیه روح و جسم که تنها را ضمانت پایدار ماندن هر جامعه‌ای است درغالب یک رمان هنرمندان و شگفت انگیز به ما ارمغان می‌دهد.
«کوری» در سال 1995 منتشر شد. ساراماگو می‌گوید:« این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم....»


هیچ نظری موجود نیست: