۱۱/۲۸/۱۳۸۸

الف 463

سوغات
حوریه رحمانیان (بهمن ماه هشتاد و هشت)
مسموم جنگ
تا مرز تهوع
نماز ظهر
دخترک پریشان بی سایه
چنگ در ضریحی چوبی
رویا میساخت
در گورستان
استفراغ پایان حماسه بود
و خاک رنگ روسری بیوه گان جوان

پدر آمد حالا دخترک سایه اش را
در غروب اندازه می گرفت
پدر آمد
دخترک ماهی مرده را
می خواست بردارد
ترسید حوض سبز روشن
در چشم پدر
موج بردارد.

تمام خالی
مریم قاسمی‌زادگان
ای ستاره تو به پایین منِگر
این زمین هیچ ندارد به جز آه
این زمین خسته ی یک کوه کن است
که به دنبال نه عشق
بلکه دنبال ثبوت نامش
در صف تاریخ است.
آه را
می شود از پس هر کومه و کوه
به وضوحی بشنید
ولی از خوش نگری
یا که از خوش خوابی
همه می گوییم: سیـــب
این همه آبی یک دست که از آن بالا
با نگاهی پرِ حسرت
چشم می دوزی بر آن
نه که اقیانوس است
بلکه یک عقده ی تاریخی است
که بشر
در اوج پریشانی
گوید آن را آرام

می بینی؟
همه چیز اینجا
یک دروغ محض است
یک تمام خالی
یک خیال فانی
خوش به حالت تارا

واکسی
محمد خواجه‌پور
زیر چکمه‌های زمستان
بوی زن- بوی چیزبرگر درهم می‌پیچد
پل گیشاست
و اینجا به قدر کافی تهران است
که دست‌هایت را در جیب داشته باشی
و چشم‌هایت مثل سگ‌هایی کوچک
در میان برف نیامده جست و خیز کند
محتاج بوق ماشینی هستی
که نوید رسیدن به انقلاب باشد
زیر چکمه‌های زمستان
دهان تو سیگار خاموشی‌ست
می‌خواهی چون بادکنکی از زمین کنده شوی
فراتر از چراغ قرمز، فراتر از تابلوی شیرین عسل
باشی
و از تمام آدم‌های امیرآباد برای روزهای کسالت‌بار بهشت عکس بگیری
تیترها تو را شکار می‌کند
و زنی که وینستون لایت می‌خرد
زمان تعطیل است
خیابان با هوس نئون در ش

به مناسبت شهرستان شدن
دو شعر از مصطفی کارگر
11/بهمن ماه/1388

رباعی 1
با خوف و خطر گراش شهرستان شد
در ماه صفر گراش شهرستان شد
هرچند کنار و نخل داریم ولی
بی زیرگذر گراش شهرستان شد

غزل 2
باید از امروز دیگر فارسی صحبت کنیم
با برادر یا که خواهر فارسی صحبت کنیم
ارتقا دادند و شهرستان شدیم ای دوستان
بعد از این باید برادر! فارسی صحبت کنیم
تا که محکم تر شود پیوند برگ و شاخه ها
با پسر یا هرچه دختر فارسی صحبت کنیم!
(این چه ربطی داره من هم خود نمی‌دونم ولی
بهتره هر روز بهتر فارسی صحبت کنیم
محض ترفیع کلاس و رونق بازار کسب
بهتره در پیش همسر فارسی صحبت کنیم)
توی کوچه توی منزل یا خیابان و دکان
چون قناری با کبوتر فارسی صحبت کنیم
چند شهرستان کوچک گرد ما افتاده اند
با همان ها هم برابر فارسی صحبت کنیم
باید از حالا شبیه ـ جان تو ـ آقا بزرگ
گرچه در کف تیغ و خنجر، فارسی صحبت کنیم
خنده هامان طعم خرمای گراشی می دهند
باید اما قند پرور فارسی صحبت کنیم
مرکز استان شدن هم بعد از این دشوار نیست
گر که با بی بی سکندر فارسی صحبت کنیم
گرچه شهرستان شدیم اما برای احتیاط
باید از امروز دیگر فارسی صحبت کنیم

هفته‌های کتاب 18

سلاخ‌خانه شماره 5
کورت وونه‌گات جونیور
رمان نویس و مقاله نویس آمریکایی
تولد: ۱۱ نوامبر ۱۹۲۲، ایندیاناپولیس،
مرگ: ۱۱ آوریل ۲۰۰۷، نیویورک
از میان آثار: شب مادر (۱۹۶۱)، گهواره‌ی گربه (۱۹۶۳)، به خانه میمون خوش آمدید (۱۹۶۷)، سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ پنج (۱۹۶۹)، صبحانه‌ی قهرمانان (۱۹۷۳)، اسلپ استیک (۱۹۷۶)، زمان لرزه (۱۹۹۷)، مرد بی‌وطن (۲۰۰۵)

پیشگفتار صفدر تقی‌زاده
سلاخ خانه شماره پنج فصل‌های كوتاهی دارد. در این كتاب زمان‌ها در هم آمیخته‌اند و پایان ماجرا را ما در اول رمان در می‌یابیم، اما در میان این دو نقطه، از جملگی رخدادهای زندگی قهرمانان آگاه می‌شویم. وقایع زندگی قهرمان اول، یك خطی و مستقیم نیست و همین دور بودن از توالی زمانی، نمایانگر این واقعیت است كه او فقط یك موجود شناخته شده و معمولی نیست كه تحولات مختلفی را از سر می‌گذراند، بلكه معجونی از چیزهای گوناگون و زمان‌های گوناگون است. جنگ و فجایع جنگ هم به صورت استعاره‌های مهم‌تری از سرگردانی و وحشت بشری ارائه می‌شود.
فونه‌گات در این كتاب، ماجرا را از زاویه‌ی دید چندگانه روایت می‌كند. قصه او تنها تاكید بر تجربه شخصی خویش به ویژه در بمباران شهر درسدن نیست. او می‌خواهد معنای سمبولیك درسدن را به همه بشریت تعمیم دهد. از این رو، علاوه بر زاویه‌ی دید اول شخص (راوی) كه یقینا میدان دید و معنای رمان را به نوعی خاطره‌ی شخصی محدود می‌كند، از زاویه‌ی دید سوم شخص و راوی دانای كل نیز برای توصیف و تحلیل وقایع اجتماعی و وضع و موقعیت بشری سود می‌جوید. او درسدن را با وقایع مرگبار دیگری چون سدوم و هیروشیما و حتی با مرگ‌های شخصی دیگر پیوند می‌زند و به آن‌ها بعدی جهانی می‌بخشد. وقایع شخصی و زندگینامه‌ای و رویدادهای واقعی را با مسائل جهانی و اسطوره‌ای درهم می‌تند. همین نوع تكامل در شخصیت اصلی رمان، بیلی پیل گریم هم آشكارا دیده می‌شود.
نویسنده و راوی و قهرمان داستان همه به هم پیوسته‌اند و وقایع تاریخی و تخیلی پیرامون شهر درسدن، آن نماد مركزی رمان، حلقه بسته‌اند تا پیام اجتماعی نویسنده را بهتر به خواننده القا كنند. چگونه است كه در رمانی با شالوده تاریخی و هدفی جدی ناگهان ما با بشقاب‌های پرنده و سفر در بی زمانی روبه رو می‌شویم؟ در واقع با تكنیك همین آمیزش مستند و فانتزی یا واقعیت و تخیل است كه فونه‌گات توانسته است ماهیت و طبیعت واقعیت را دریابد و شكل بدیعی در داستان نویسی پدید آورد كه در آن واقعیت به شكل فانتزی غریبی جلوه‌گر می‌شود و همین عناصر فانتزی است كه رمان را طنزآمیز می‌كند و آن را در اوج هیجان و جدی بودن، پركرشمه و طناز و خنده‌دار می‌سازد.

از متن کتاب:
گروه هواپیماها پس پسكی از روی یكی از شهرهای آلمان كه در شعله‌های آتش می‌سوخت پرواز می‌كردند. بمب افكن‌ها دریچه مخزن بمب‌هایشان را باز كردند، با استفاده از یك سیستم مغناطیسی معجزه آسا شعله‌های آتش را كوچك كردند، آن‌ها را به درون ظرف‌های فولادی استوانه‌ای مكیدند و ظرف‌های استوانه‌ای را به درون شكم خود بالا كشیدند. ظرف‌ها با نظم و ترتیب در جای خود انبار شدند.
وقتی هواپیماها به پایگاه خود بازگشتند، استوانه‌های فولادی از جای خود پیاده شدند و با كشتی به ایالات متحده آمریكا بازگردانده شدند. این استوانه‌ها را در كارخانه‌هایی كه شبانه روز كار می‌كردند، پیاده كردند و محتویات خطرناك آن‌ها را به مواد معدنی مختلف تجزیه نمودند. دردناك این كه بیشتر این كارها را زنان انجام می‌دادند. مواد معدنی را برای عده‌ای متخصص در مناطق دورافتاده حمل كردند. این متخصصان كارشان این بود كه مواد معدنی را به داخل زمین برگردانند، با زیركی آن‌ها را پنهان كنند تا دیگر هرگز این مواد معدنی نتوانند به كسی آسیبی وارد كنند.

کتاب‌های هفته‌ی نوزدهم تا بیست و چهارم
هفته نوزدهم:
سنگ صبور / صادق چوبک
هفته بیستم:
تهوع / ژان پل سارتر
هفته بیست و یکم:
شرق بنفشه / شهریار مندنی‌پور
هفته بیست و دوم:
راز فال ورق / یاستین گوردر
هفته بیست و سوم:
امیرارسلان نامدار / میرزا محمدعلی نقیب‌الممالک
هفته بیست و چهارم:
موش‌ها و آدم‌ها / جان اشتاین‌بک

هیچ نظری موجود نیست: