۱۱/۲۰/۱۳۸۸

الف 462

هجرت
محمد خواجه‌پور

کلمه‌ای باید باشد
تا بتوان از موازی خطوط روزها گذشت
شماره صفحه‌ای
که بگوید زندانی کدام سفیدبختی بی‌پایانی
گویی جز B ، حرفی هستی تو را نمی‌نمایاند
می‌دانم
به این امیدی اگر صفحه ورق بخورد
جاده‌ای باز می‌شود به جایی
همه‌ی ما این گونه بود‌ه‌ا‌یم
پیامبرانی خسته
که با سنگ‌ها سخن گفته‌ایم
یا در صفحه‌های وب به دنبال فرشته‌های الهام خویش گشته‌ایم
عاشقانی
که روزگاری کسی را دوست‌ داشته‌ایم
در روزگاری که دوست داشتن چون امروز جرم بود
یاد گرفتیم که دوست نداشته باشیم
یاد گرفتن جرم شد
فراموشی تنها گزینه‌ی موجود است
گم شدن و گم کردن
رفتن به سمت دور شدن
روبه‌رو
باید کلمه‌ای، کلیدی باشد
زیر برف‌های یک دست
جسدی باشد
که تو را به چیزی، به خاطره‌ای، به اندوهی جانکاه و خواستنی حواله کند
همه جا سفید است و کلمه‌ای نیست
نقطه چمدانی در انتهای امید است
چمدان‌ات پایانی بر حرف‌های گفته- نگفته
چمدان‌ات بسته است چون دو لب نبوسیده

آدمک کاغذی
فاطمه زحمت‌کشان
من نیز دردها دارم
گاه‌گاهی واژه‌ها را به هم می‌آمیزم
آدمکی می‌آرایم
تا هم‌صحبت شب‌های بی‌کسی‌ام باشد
و پیاله به دست برای اشک‌هایم
و دردهایم را در رقص شبانه واژه‌ها گم خواهم کرد
برای اندک زمانی چند ....

مریم قاسمی زادگان
جاده نمناک است
و من غمناک.
آسمانی سخت می بارد وجود خویش را
بر سکوت سهمگین دشت
و می دوزد
دیده ی خیس از خواهش باران قلبش را
بر تکان دانه های شاد خاکی که
از خروش ناگزیر آسمانش
هیچ
ناداند!
جاده نمناک است
و من...
نمناک!

زندگان
به جی. دی. سلینجر
مسعود غفوری
دیگر بیرون پنجره برف شروع کرده است به باریدن.
- چقدر؟
- ها؟
- چقدر دوستش داشتی؟
- «دوستش داشتی» نه. «دوستش داری».
- خوب ... چقدر دوستش داری؟
- نمی‌دونم. الآن دیگه گفتنش سخته.
- چرا؟
مرد به زن خیره می‌شود: «خیلی وقته گذشته. خاطره‌ها می‌میرن و دوباره زنده می‌شن.»
حالا لایه‌ای از سفیدی همه جا را پوشانده است.
- همیشه قدری شکر ته لیوان هست.
- م‌م‌م؟
- بگم دوباره قهوه بیارن؟
زن به مرد خیره می‌شود: «نه. دیگه باید برم.»
و برف همچنان بیرون پنجره می‌بارد. بر تمام زندگان و مردگان.

هفته‌های کتاب 17

ها کردن
پیمان هوشمندزاده
نویسنده، عکاس
متولد ۱۳۴۸ تهران
از میان آثار: ها کردن (مجموعه داستان، ۱۳۸۶)، حذف به قرینه مستی (نوشته‌های کوتاه، ۱۳۸۳)، وقت گل نی (مجموعه داستان، ۱۳۸۰)، دو تا نقطه (مجموعه داستان، ۱۳۷۹)

ها کردن نمونه‌ی جالبی از رئالیسم شهری را ارائه می‌دهد که به سوژه‌های پست‌مدرنیستی هویت، عدم قطعیت، عدم توانایی انسان‌ها به برقراری ارتباط، بازی و پارودی متکی است. این داستان تلاش می‌کند از قوانین سنتی داستان‌نویسی عبور کند و یا آنها را به شکلی جدید بازتولید کند. این را حتی در کنار هم گذاشتن چهار داستان کوتاه و ارائه‌ی آن به عنوان یک رمان پیوسته هم مشاهده کرد. کاری که البته قبل از این نیز در مجموعه‌هایی همچون اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری اثر ایتالو کالوینو و حتی دوبلینی‌ها اثر جیمز جویس انجام شده بود، و خود نشانی از سنت قصه‌گویی هزار و یک شب و دکامرون بوکاچیو دارد.
در مسابقه‌ی قلم زرین که از سوی سایت رادیو زمانه برگزار شد، داستان ها کردن با این توصیف داوران اول شد:
* توان داستان پردازی
* شخصیت سازی
* نگاه تازه با دور بینی ویژه
* بازی با عنصر تکرار و باز گشت های زیبا
* تسلط نویسنده بر صنعت تکریر و تکرار
* آشنائی او با فضا سازی
* تسلط او بر روابط میان زن و مرد
* داستانی پر کشش و مشحون از طنز ساختاری
* توانائی او در اداره کردن داستان
* نمایاندن ذهنیت آزار دیده ی انسان ایرانی در قالب شخصیتی با " من " شکننده، در فضائی که از عصبیت و جنون نشان دارد.
از متن رمان:
با دست آرام می‌زنم روی شانه‌ام. مثلاً تو پشت سرم ایستاده‌ای.
مثلاً دست، دست تو بود و تو زدی روی شانه‌ام.
برمی‌گردم و با دست دیگرم، دستی را که دست تو بود می‌گیرم.
می‌کشمت به طرف خودم. حالا من مثلاً تو هستم که دارم تو را بغل می‌کنم. حالا مثلاً تو را بغل کرده‌ام.

هیچ نظری موجود نیست: