۶/۲۵/۱۳۸۴

الف 237

چترها
شعری از فاطمه خواجه‌زاده
لكه سفيد گرفته اين خاطره
نيستي
چاي مي چسبد
كنار فكر تازه اي براي فرار
دل خوش كرده‌ام به پنجره
انعكاس امواج نرسيده از تو
خدا نيست
از
نيست گاهي انگار
نيستي
آفتاب بايد ببارد
كاسه چترهاي ريخته
پر از حوصله
ديدن چين‌هاي دامن دخترك
عبور نسيمي گرم
بخشكد روي اين شيشه
نگاه من
اين دامن چترها را مي چرخاند
و صدا و صدا
كشيدن انگشت‌هاي تنهايي‌ام
جاي دست هاي تو بايد روي شيشه باشد
كاش باشي
باشد
قلب‌های سنگی
شعری از صمیمه صمیمی
درپستوی کلامم
در عمق نگاهم
می‌نویسم رفتم
ولی اینجاست که می‌بینم من
بید بر خود لرزید
قلمی رنگش باخت
قلب عاشقی له شد
زیر بازیچه‌ي فوّار زمان
زیر بازیچه‌ي فوّار زمان
قلب‌ها سنگ شده است
ولی انگار کسی می‌گوید
خانه‌ي چوبی من
زیر طوفان بلا گم شده است.
روزگاری است
که قلب‌ها همه سنگ
سنگ‌ها همه ریگ
ریگ‌ها پنهان‌اند
زیر آبی که از آن می‌نوشند
صاحبان قلب‌های سنگی

باور
شعری از خانم حاجی‌زاده
می‌خوام فراموشت کنم که باورم نمی‌شه
از جون و دل ترکت کنم که باورم نمی‌شه
روزی هزار دفعه می‌گم که من دوست ندارم
اینو می‌گم بازم می‌گم که باورم نمی‌شه
شاید نمی‌خوام بدونم که تو داری پر می‌گیری
پروازتو خوب می‌بینم که باورم نمی‌شه
می‌خوام به در اسم تو یه خط قرمز بکشم
ولی دارم فکر می‌کنم که باورم نمی‌شه
از اولش برای ما روشن بودش سرنوشت
مثل خورشید رویاهام که باورم نمی‌شه
دوباره مثل اون روزا می‌خوام کنار تو باشم
یواش پلکامو می‌ذارم که باورم نمی‌شه
اگه دوباره جون بدی واسه من و خاطره‌ها
بازم به قاصدک می‌گم که باورم نمی‌شه
مثل نسیم آرووم برو اگه می‌خوای ترکم کنی
رفتنتو نگاه کنم که باورم نمی‌شه

نظاره
شعری از مهسا حاتمی‌کیا
رفتنت را به نظاره نشستم
آنگاه كه تو رفتي
قاصدكها رخت سفر بستند
و من تهي از تو
در سياهي شب تو را جستجو كردم
تا شايد سپيدي ابهام آميز سپيدار تو
در سياهي چشمانم نقش بندد ...
مهسا حاتمی کیا

درباره‌ی در
نقدی از یوسف سرخوش
بر شعر "در" اثر محمد خواجه پور/ الف 236
شعر "در" از محمد خواجه پورشعری با ساختار قوی زبانی که برای مخاطبان خاص خودش نوشته شده. شاعر بیشتر تلاشش در شعر بر روی زبان شعر بوده تا مفهوم. شاعر آنقدر بر روی ساختار زبانی شعر کارکرده که اگر خواننده در پی معنا باشد هر چه که در حال شدن است را از دست میدهد. حال اینکه ساده نویسی یکی از پایه های زیبایی شعر می باشد. اوایل شعر مرا به یاد شعر"دکان تنباکو فروشی" اثر فرناندو پسوآ می اندازد که می گوید:
من هیچم.
من هیچگاه چیزی نخواهم بود.
من حتی نمی توانم خواهان بودن چیزی باشم.
از این که بگذریم تمامی رویاهای جهان در من است.
در شعر "در" شاعر در ذهن سیالش دچار نوعی افسردگی، اضطراب، دلتنگی نسبت به جامعه و یا زندگی خویش است. که به وسیله زبان توانسته آن تحولات و حادثه ها را به تصویر کشیده و در آخر با جهان بینی پیامبر گونه ی پایان بخشد. دراوایل شعر فکر میکردم ذهن پر تشویش و پر از دغدغه، شاعر را در آخر شعر به خودکشی وادارد و یا سر از دارالمجانین در آورد.
اگر بخواهیم شعر را از منظر نقد روانشناسی نگاه کنیم می توان بیشتر به نوع اندیشه های شاعر ودیدگاه او نسبت به جامعه و زندگی و سرنوشت بشر پی برد. زیاد نگران سرنوشت بشر در آینده نیست شاید است ولی اینگونه می بیند و یا دوست دارد که ببیند. نوعی یاس فلسفی و پوچگرایانه که ناشی از مشکلاتی است که در پیرامون زندگی شاعر حادث می شود. که با واژه ها و همچنین رنگ های که در شعر به کار برده شده شاعر به خوبی توانسته احساساتش را بیان کند.
در اواخر شعر"در"
"لکنت لحظه ها تا
نابودی
آن سان که آغازی نبوده و آوازی"
مرا به یاد شعر راینر ماریا ریلکه می اندازد که می نویسد :
"ما همگی فرو می ریزیم
این دست نیز فرو می ریزد
فرو ریختن مرض همگی مان که کسی را تابش نیست،"
در شعر تنها یک زمان وجود دارد و آن زمان حال مخاطب است. زمان شاعر یعنی زمان سرودن شعر، که تاثیری در زمان مخاطب ندارد لذا شعر هنگامی می تواند همواره در زمان حال مخاطب باشد که بتواند زمان عقربه ی ساعت را در آن از میان بردارد و به زمان خطی معتقد نباشد و اگر باشد شعرش را به تاریخ بدل کرده است. یعنی شعر او هر چند هم قوی باشد به مانند گزارشی از یک احساس خواهد بود و گزارش بعد از اندکی کهنه می شود که بیشتر به نوعی ژورنالیسم شعری بدل می شود، اساسا شعر خوب آن است که هر چند بار آن رابخوانیم نامنتظر بودنش را برای ما از دست ندهد.
شهریور84

روز چهل و چهار سربازی روزها
خاطرات محمد خواجه‌پور از روزهای سربازی
سلام دايانا! امروز را براي فردا آماده مي‌شدم. چند چيز را توي اين هفته نوشته بودم. امروز هم دستم را پرتر كردم. جوري كه تعجب كنند چه‌طوري اينجا اين طور مي‌نويسم و دلشان بسوزد بخواهند بيايند و نتوانند كه روزي ده صفحه بنويسند.
يك نقد براي شعر سعيد نوشتم. اولش خوب شروع شده بود ولي بعد زده بود به فاز جريان سيال و اين خرت و پرت‌ها ولي باز هم مثل ديگر نوشته ‌هايش به دل مي‌نشيند اين پسر هنوز خيلي جا دارد. من چقدر بگويم كره خر باز هم بنويس.
يك نقد هم براي داستان اسمال زدم. خوشحال مي‌شود مثل من است مي‌داند هر اثري همين كه نقد شود حتما ارزشي داشته كه توجه منتقد را جلب كرده. حالا اين ارزش گاهي خارج متن بوده جايي توي پرانتزهاي فراموش شده. داستان بيشتر روي زبان كار كرده است و حتما به خاطر آن از خيلي كه هنوز يك جوري‌اند فحش خورده گفته‌اند كه‌اين آدم‌بشر نيست‌و اين يك تعريف‌است براي او.
و آخر سر وظيفه‌ام بود كه به مادرم نامه بنويسم. مثل همه مادرها او هم منتظر است از قضيه يخچال هيچي نگفتم. گذاشته‌ام بماند خدا كند توي ذهنم فاسد نشود كه هيچ يخچالي نمي‌تواند ساعت‌ها را از گنداندن خاطره‌ها باز دارد. سراغ پدر را هم گرفتم. پدر هميشه كسي بوده كه نمي‌داستم بايد چه طوري با او طرف شوم. هنوز آن زبان مشترك را پيدا نكرده‌ام چون پدرم اصلا حرف نمي‌زند.8:41شب
روز چهل و پنجم
سلام دايانا!
تقارن جالبي‌ست. حالا در نيمه آموزشي،45روز، هستيم و حالا ديگر بقيه لباس‌ها را دادند. شايد اين عددها براي تو چندان مهم نباشد. اما بچه‌ها اينجا با آن زندگي مي‌كنند و هر روز را كه مي‌گذرد جشن مي‌گيرند. و حالا به شهادت عددها در سرازيري افتاده‌ايم. دو تا پتوي ديگر هم دادند و از امشب روي نرمی‌ پتو مي‌خوابيم و كم‌كم سختي چوب‌هاي تخت فراموش مي‌شود. و البته صبح‌ها برخاستن مشكل‌تر خواهد شد. تن كندن از گرماي مطبوع و رفتن زير سوز زمستان كه دارد مي‌آيد. بيشترين اشتياق بچه‌ها به خاطر اوركت‌هاي گرم بود كه بر باد رفت. و سرما از فردا شديدتر مي‌شود وقتي گروهان‌هاي ديگر با آن اوركت‌ها ويراژ مي‌دهند.
شورت خنده‌دار، يك زير پيراهني چسپان، صابون‌هاي بدقيافه، جوراب و كلاه از چيزهاي ديگر بود كه هر كدام با اوركت بود اشتياقي دو چندان مي‌داد. اما پوتين‌ها بازار را داغ كرده بود كه هر كس به دنبال شماره مورد نظر خود مي‌گردد من 41هستم خوشوقتم. هرچه به پيش بروم حس سرباز بودن و زندگي به سبك آن كه تلفيقي از طمع به حداكثر ممكن و عقده‌اي شدن تا وقتي كه بتواني تلافي كني مي‌آيد رو. بايد بروم گشت شهر، ملاقات برباد رفت خداحافظ
2:26 ظهر

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
شعر خانم صميمي بسيار زيباست براي شما آرزوي موفقيت مي كنم

ناشناس گفت...

شعر توكلي زيباست البته شعر تموم بچه هاخوبه با ارزوي موفقيت همگي دوستان

ناشناس گفت...

سلام همه ی اشعار در سطح بالایی قرار دارند. اما اگر بخواهیم درجه بندی کنیم شعر خانم صمیمی در جایگاه اول قرار دارد.(( از لحاظ محتوایی))