جانورانه
داستانی از محمود غفوری
****
در جنگلهاي ليبي، تعداد فراواني سنجاب زندگي ميكنند. سنجابي ميان شاخههاي گردو حركت ميكند و در جستجوي غذاست. او گردويي را در نوك يكي از شاخهها مشاهده ميكند. سنجاب با خوشحالي از نوك ساقه بالا ميرود و سعي ميكند كه گردو را با دستانش بكند ولي گردو محكم به شاخه چسبيده است و جدا نميشود. سنجاب پس از تقلاي زياد از حربهي قديمي استفاده ميكند و همانطور كه گردو را با دستانش گرفته است خودش را در هوا رها ميكند تا بلكه به كمك نيروي جاذبه زمين گردو از شاخه كنده شود. گردو كنده ميشود و سنجاب با گردو به ته دره سقوط ميكند.
***
ميمون نر اغلب براي جلب توجه ماده به او موز ميدهد اما متأسفانه در اين موقع سال به دليل خشكسالي و ديگر عوامل محيطي به سختي موز بعمل ميآيد. ميمون نر از يافتن موز عاجز ميشود. او ميوهي درخت بلوط را ميكند و آن را به ميمون ماده ميدهد. ميمون ماده ميوه بلوط را از دست نر ميگيرد و آن را بو ميكند. ماده از اين هديه خوشش نميآيد و آن را محكم به سر ميمون نر ميكوبد و جيغزنان از او دور ميشود. ميمون نر افسرده در انتظار مادهي ديگري ميماند.
***
فصل تابستان فرا ميرسد. گاو نر در جستجوي ماده برميخيزد تا با او جفتگيري كند. او از صفات چشمگير بيبهره است و در جذب مادهها ناتوان است. نر پس از جستجوي فراوان گاو ماده درشتهيكلي را پيدا ميكند و به سوي او حركت ميكند و خودش را به كنار ماده ميرساند. ماده به او نگاهي ميكند و به سمت بوته بزرگي ميرود و شروع به خوردن ميكند. نر هم به دنبال او ميرود و سعي ميكند با ماغ كشيدن و تكان دادن دم خود توجه ماده را جلب كند. ماده محل سگ هم به او نميگذارد! نر مثل او شروع به خوردن بوته ميكند. ماده به سوي بوتهي ديگري ميرود و چريدن را آغاز ميكند. نر فكري به سرش ميزند. او روبروي ماده ميايستد و سعي ميكند كه يك پايش را بلند كند. توجه ماده جلب ميشود و نر خوشحال سعي ميكند همزمان پاي ديگرش را نيز بلند كند. اين عمل براي گاوها بسيار مشكل است زيرا كه تعادل جانور را بر هم ميزند. نر چندين بار اين عمل را تكرار ميكند تا اينكه پاي چپش پيچ ميخورد و به زمين ميافتد. ماده ماغي ميكشد و دوباره شروع به خوردن ميكند. نر با زحمت فراوان بلند ميشود و نااميدانه از ماده دور ميشود. نر لحظهاي سرش را برميگرداند و ماده را ميبيند كه همچنان بياعتنا مثل گاو ميخورد!
***
و لعنت بر درسي كه در كنكور ضريب چهار دارد!
با لحن «در جنگلهای آمازون»
نقدی از محمد خواجهپور بر نقد داستان جانوارانه از محمود غفوري
فکر میکنید «جانورانه» درباره چیست؟
با توجه به پایانبندی داستان، از سو آن چه میخوانیم حاصل یک ذهن مخشوش و پراکنده است. این پایانبندی در واقع تلاشی است برای کنار هم قرار دادن داستانکهایی پراکنده تا بتوان آن را در قالب یک داستان ارائه کرد. این فرم میتوانست کاملتر بوده و فراتر از تناسب چهار در این جمله و نوشتن چهار خرده داستان باشد.
اما گذشته از کار فرمی عنصری دیگری نیز سعی دارد به داستان انسجام دهد. این عنصر «بلوغ» است. جوانی که در حال خواندن برای کنکور است در همان حال به چیزی که میاندیشد (جنس مخالف، ازدواج و امکانات زندگی) را در شکل این داستانها میبیند. این حیوانات نیز همانند او تمام سعی و تلاش خود را برای جذب جنس مخالف معطوف کردهاند حتی انگار همین خواندن برای کنکور نیز یک داستان یک جملهای است که در آن انسانی نیز تلاش دارد با راه یافتن به دانشگاه مسیری را برای ذستیابی به رضایت جنس مخالف طی کند این مسیر میتواند از طریق اعتبار مدرک تحصیلی و یا از طریق قرار گرفتن در فضای راحتتر ارتباطی در دانشگاه باشد این داستانی است که در واقع سفید نوشته شده است.
شخصیت حیوانات داستان از یک نظر خوب پرداخت شده است. این حیوانات همانند حیوانات داستانهای فابل و استعاری شخصیتهای کمتر انساننما هستند. یعنی گاو داستان چهارم بیش از آن که گاوی استعاره از انسان باشد یک گاو است. هر جا که این حیوانات طبیعیتر و با رفتار غیر آدمزادی حضور دارند داستان با مزهتر است.
برای لذت بردن از داستان پیشنهاد میکنم این داستان را با لحن گویندگان مستندهای تلویزیونی بخوانید: « در جنگلهای آمازون...» هر چند متاسفانه نویسنده در برخی قسمتها نتوانسته است جلو خود را بگیرید و به ویژه در پایانبندیها داستانةا سعی کرده است با لحنی متفاوت نشان دهد که این داستانها شوخی است. چیزی که ضرورت نداشت و خواننده باید آن را حس و درک میکرد. البته این لحن لوده از سویی تلخی برای کنکور خواندن را هم از بین برده است. چیزی که بخش تراژیک این داستان است. پسرس که باید مثل سگ برای کنکور بخواند ولی ذهناش دنبال دخترهاست. این در کنار مسخره بودن یک موقعیت به شدت سخت و تراژیک است.
همچنین میتوانید الف را ورق بزنید. چطور است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر