۹/۲۲/۱۳۸۷

الف 402

بخواب

برای ماندانا کوچولو

شعری از سمیه کشوری

واسه خودم

چه خوابايي ديده بودم

خواب ديده بودم ماهي شدم

تو نهر آب بازي کنون

خنده کنون

شادي کنون

روزا رو سر مي کنم

شبا با فکراي قشنگ ميرم به خواب و روز بعد...

خواب ديده بودم پري شدم

واسه همه قصه جور وا جور شدم

خواب ديده بودم تو آسمون

همسفر پرستوهام

رها از هر چه خوب و بد

ابرا رو با بال و پرم اين ور و اون ور مي کنم

خواب ديده بودم صدف شدم

تو دلم يه مرواريد

و من براي هميشه داشتنش چقدر صبور گرفتمش

اين منم

نه ماهي ام

نه پري

نه يه صدف

من منم

اون کسي که دلشو به دريا نزد

ترسيد و هيچ وقت پري نشد

مرواريد و داد به يکي که هيچ وقت لايقش نشد

پرستوها رفتن و هيچ وقت پيداشون نشد

شکسته همه ي بال و پرم

حالا

من يه قفس قشنگ دارم

تو قفسم باغچه دارم

توش دون مي کارم

گلهاي رنگين مي کارم

از تو فقس براي پرنده ها دست مي‌تکونم

اين منم

نه اون منم

زلال وحشی

شعری از مصطفی کارگر

دنیا میان معرکه ای از بلا رهاست

وقتی زلال وحشی زلف شما رهاست

حال و هوای خستگی ما بخیر باد

گویا شکنج خاطره پرادعا رهاست

مثل تمام سجده به سجاده ی سکوت

آتشفشان دلهره در قلب ما رهاست

بر دف بکوب با نوک انگشت مرمرین

احساس ما میان زمین و هوا رهاست

زلفی بپاش در عطش روزها که باز

شور هزار حنجره پشت حیا رهاست

زلف سیاه و سرخی لبها و چشم مست

فریاد در تبسم این چندتا رهاست

بانو! بخند و سوره ی گل را شروع کن

عطر حضور در نفس ماجرا رهاست

8 آذرماه 1387

مرگ گل

شعری از الهام انصاری

در اسارت ارغوان شد يار من

ارغوان در بردگي شد كار من

كار من در بند بودن شد همين

من شدم با گل همين گل همنشين

ارغوان شد در اسارت دكترم

من شدم بيمار او از درد و غم

من همان باديه نشين خسته ام

كز فراق دوست عادت كرده ام

من به جرم چيدن گل در اسارت

از فراق دوست كردم گل عبادت

اين گل زيبا بشد تنها رفيقم

اين گل تنها بشد يار شفيقم

با چه سختي اين عقيق امد به دستم

ندهم او را به هيچ كس عهد بستم

من ز نامردان دنيا دل بكندم

جاي دنيا در اسارت خانه كردم

اما اين يار عقيق ترك من كردست و رفت

اري ! اري زندگي مرگ گل است

هيچ كس اينجا نماند تا ابد

هر كسي از اين جهان روزي رود

شوخی

داستانی از فرزانه باقرزاده

همدیگه رو خیلی دوس داشتن .همه هم اینو می دونستن.اما یه اتفاق ساده همه چی رو به هم ریخت. روز تولدش بود مطمئن بود یادش نیست بخاطر همین تو همون رستورانی که همیشه با هم می رفتن یه میز گرفت و روی میز رو با گل رز قرمز ،همون گلی که هردو عاشقش بودن تزئین کرد.تا اومدنش حدود 10 دقیقه مونده بود. نیم ساعت گذشت ولی نیومد ،دلش بدجوری شور می زد .سابقه نداشت حتی یک دقیقه دیر کنه .. هر چی به گوشیش زنگ می زد جواب نمی داد.تا اینکه بعد از یه ساعت گوشیش زنگ زد وقتی عکسش رو روی گوشی دیدخیالش راحت شد.

- معلومه کجای ؟نمی گی من دلم هزار راه میره ،چرا نمیای .......... چرا حرف نمی زنی .....الو ...

- سلام خانم ،شما صاحب این گوشی رو می شناسید؟

- بله .شما کی هستید، چرا گوشی علیرضا دست شماست .....اتفاقی افتاده .گوشی رو بدید دستش خودش .......عليرضا ....

- من یه عابری که باید بدترین خبرروتو زندگیم به شما بدم..........این جوون یا همون علیرضای شما تصادف کرده ودرجا فوت کرده ..........منو ببخشیدکه باید ای....الو خانم ...الو

- الو شما به این خانم چی گفتید که غش کرد .

- من...من نمی دونم .این آقا بهم گفت اینو بگم در عوضش پول خوبی بهم میده،من نمی دونم اصلا گوشی رو می دم دست خودش....

- الو آقا گوشی رو بده به ستاره .... زودباش دیگه

- هی آقا !هر کی هستی باید بهت بگم بهتره این خانم رو فراموش کنی چون همین الان پزشک آمبولانس گفت در اثر ضربه ای که موقع افتادن به سرش خورده ،خونریزی مغزی و بعدش هم مرگ

- ولی من نمی خواستم اینجوری بشه می خواستم باهاش شوخی کنم ،اون شوخی های منو باور نمی کرد .....چرا این دفعه باور کرد .ستاره گوشی رو وردار نکنه تو هم شوخی می کنی؟ آره شوخیه می خوای تلافی کنی مگه نه....

- نه آقا شوخی چیه ،باور نداری بیا رستوران آبی ،فعلا خداحافظ. شنیدی چی میگم. این صدای چی بود الو....

- الو سلام .....شما این یارو رو مي‌شناسید؟

- بله چطور مگه چرا گوشیش دست شماست خودش کجاست

- این یارو دیوونه بود!؟

- چطور مگه؟

- خودشو از بالای پل انداخت وسط خیابون

- مُرد؟

- مُرد،تیکه تیکه شد. جز گوشیش که گذاشت همین جا ،راستی نگفتی از اقوامتون بود؟

- نه بابا ، زنگ زدی اورژانس؟

- آره ، فعلا خدافظ تا برم گوشیش رو بدم پلیس.

- خداحافظ.

هیچ نظری موجود نیست: