بیوفایی
شعری از طاهره ابراهیمی
میان این غزلخوانان چه حاصل
که از یاران خود هستند غافل
مرا دیگر به آنان نیست کاری
چرا خون بر دل من میکنی دل
چو گل بودم زمانی پیش رویش
و لیکن حال بر سر دارم این گل
به دریای نگاهش غرق گشتم
دل دریایی او گشت ساحل
ولی در بیوفایی زمانه
نصیب قلب شیدایم چه حاصل
رهایم کن تو بگذارم بمیرم
چرا خون بر دل من میکنی دل
دو شعر
از عبدالرضا آذرمینا
1
جان و دل بود همه در سفر کار خطا
همه جا بود دلم ، ليك نبودش سر جا
خودي و غير، همه بهر نصيحت به منند
من ولي، به برف دارم سرواز كبك ادا
2
ای خدا با این دعا من را ببر تا آسمان
حاجتم را کن روا دیگر ندارم جسم و جان
دست حاجت میزنم بر دامنت ردم مکن
این دل بشکسته را درک و تو دل سردم مکن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر