۱۰/۱۹/۱۳۸۷

الف 407

گناه

شعری از رقیه فیوضات

خدا حسم نمي‌كند

من هم بي حس شده‌ام

وضويي براي شستن قهر‌ها

جانماز‌م را پهن وقلبم را به هيچ دغدغه اي به دست دعا

صدايش را نمي‌شنوم

تقصير من است كه گوشي‌ام را خاموش گذاشته‌ام

بدون هيچ لرزشي

شايد لذت ارتباط را بچشم

اگر تكرارش كنم

ربنا لا تزع قلوبنا اذ هديتنا


 

یا ...

شعری از رقیه فیوضات

خوشي امروزم را با تو شروع كنم وبي تو تمام

يا

بي تو شروع كنم وبا تو تمام

دلم را مشكوك كرده‌ام

اصلا خوب لذتي ست

راستي اگر بخواهمت يا نخواهمت

راه دورونزديك مي شود؟

همين برايت بس كه فكر‌م را گرفته‌اي

لااقل كمي دور شو تا شعرم را تمام كنم

وبگويم: نمي دانم


 

شط نور

شعری از مصطفی کارگر

روز اول که انگور بر خاک چکید

کاش رد چشم ها و حادثه ها

شیون موجود در نسیم لحظه ها را می فهمید

شاید دست تطاول نامرد

هوس نمی کرد میوه ی لبخند خدا را بچیند

و بریزد بر زمین

که بجوشد از دردهای بشری

خون زلال اندوه

تا دور از دریا تا فرات

آقای مهربانی ها!

طعم بوسه ی تو

زیر گلوی ناخدا را بیمه کرد

تا رودها با خیالی راحت تر موج موج شوند

ماهی ها از تورها نترسند

ساحل، آفتاب معرفت بگیرد

پرنده ها غزل مرثیه شان را به رنگ قرمزتر بنویسند

بوسه ی تو

خنجر را شرمنده کرد

اما بغض شورآفرین اش

پشت لبخندها را نشانه گرفت

سایه ها را به معرکه کشاند

تابوتی از شیون را در خیابان های داغ دلتنگی به راه انداخت

آشوب ذرات عالم

تجلی کرد در نگاه خیره ی آدم

پشت گردن دریا

تیغ جاری را با آغوش گرم پذیرفت

و شط نور از پیشانی تاریخ جوانه زد

آقای مهربانی ها!

کاش پشت گردن دریا را هم بوسیده بودی

گراش/16/10/87


 

کمی‌بخند

شعری از حبیبه بخشی

براي درد بي‌دوا بگو طبيب مي‌شوي

كمي براي خنده‌ام بگو كه سيب مي‌شوي

اگر چه من حبيبه‌ام بدان براي اين دلم

عزيز نه كمي براي من حبيب مي‌‌شوي

براي دوست داشتنت كمي ترانه مي‌شوم

بمان ولي بدان فقط تو هم رقيب مي‌شوي

وباز با نگاه خود به اين دلم اشاره كن

نگو دوباره مي‌روم و تو غريب مي‌شوي

نگو ستاره مي‌شوم كه فاصله بهانه است

به هر كجا كه بنگرم به دل قريب مي‌شوي

اگر چه جاي قافيه نشسته‌اي كمي بخند

براي درد بي دوا بگو طبيب مي شوي

حبيبه بخشي (رويا)


 

الف شماره 407 را از اینجا ببنید و دانلود کنید.

هیچ نظری موجود نیست: