خورشید
مصطفی کارگر
بدجوری دلمرده شدم
از روزای دروغکی
صورتای نقاب زده
آشنای دروغکی
گاهی یه واژه ی دروغ
گاهی یه واژه ی دروغ
حالمو بر هم می زنه
گاهی زلال چشمه رو
یه سنگ ساده می شکنه
بغض سکوتمُ یه روز
بغض سکوتمُ یه روز
وا می کنم برا همه
دنیا رو آتیش می زنه
آخه دلم پر از غمه
آی آدمای بی مرام
آی آدمای بی مرام
مکر و فریب دیگه بسه
دوز و کلک تو وقت روز؟
ببین هوا چقد پسه
بی صفتای ناصواب!
بی صفتای ناصواب!
دل به خیال خام دادین
با این همه توهین و حرف
تو چاه تاریخ افتادین
اگه یه روزی پا بدن
اگه یه روزی پا بدن
کبوترای تو حرم
شکایت جفاتونو
برای مولا می برم
بهش می گیم که بعضیا
بهش می گیم که بعضیا
دارن با فتنه دس میدن
همسایه ی کبوترن
به روباها نفس میدن
تو خوش خیالیای خود
تو خوش خیالیای خود
خواب می بینن که پادشان
زهر تفکرات شون
پر شده تو کلِّ جهان
ولی چه فایده وقتی که
ولی چه فایده وقتی که
خوش ان تو دنیا الکی
خنده هاشون شیطونیه
گریه هاشون دروغکی
ابرا یه روز کنار میرن
ابرا یه روز کنار میرن
دُرُس میشه کار دلا
رسوا میشن آدمکا
خورشیدمون میاد بالا
ما آدما مال هم ایم
ما آدما مال هم ایم
تو گریه ها و شادیا
کاشکی پر از صفا بشه
کوچه های آبادیا
سمیه رادمرد
طرحي بزن بر زرد زردي هاي وجودم
طرحي بزن بر زرد زردي هاي وجودم
و به رنگ دل دريايي ات
آبي بزن...كه در زرد
سبز مي شود!
****
****
آنگاه كه مي خواهم
تو را از خيالم جارو كنم
و هيچ گردي از تو نگذارم
باورم مي شود كه
تو مزاحم هميشگي من هستي
****
هرچه سنت بالاتر مي رود
بيشتر مراقب قلبت هستي...
دور آن را مي پوشاني
تا مهر نتاباند..؟!
انگار چربي هاي اطراف قلبت زياد شده
دره
امیر عباس امانی
اون خودشو گرفتهبود نه واسه ما، بلکه واسه نیفتادن تو درهی غرورشکستهها. بلد نبود با مردم خوب تا کنه واسه همین چروک داشت. میگفتند اتو بکش، میگفت فر رو بیشتر دوست دارم. حرف، حرف خودش بود و حرف خودش هم این بود که حرف حرف منه. خشک و یکدنده بود و این یکدنده بودنش باعث شدهبود که با دنده سنگین حرکت کنه و همیشه تو زندگی عقب بیفته. اینقدر من من میکرد که صرف واژهی تو، او، ما، ایشان رو بلد نبود. یه روده راست تو شکمش نداشت. خودش میگفت: ژنتیکیه. ازدواج فامیلی. میگفت: بابا و مامانش پسر همسایه و دختر همسایه بودن. حالت طبیعی نداشت، شاید هم سزارینی بود و ما بیخبر بودیم. تا میگفتن: بالای چشمت ابروِ با سر وامیستاد و میگفت: بالای چشم من گونه است. «اَه گندت بزنن با این اخلاقت.» نمیشد این جمله رو بلند بگی چون اگه میشنید گندی به زندگیت میزد که سالها شستن هم بیفایده بود. تازه بعد هم چند سالی واسه خشک شدن زندگیت معطل میشدی. همه رو به یه چشم نگاه میکرد چون چشم دیگهشو با چشمبند بسته بود، بدون کشتی، بدون شمشیر و طوطی بروی دوشش. اهل همه برنامهای بود جز برنامه کودک. ولی میگفت کودک درونم چنان فعاله که حس میکنم هر روز شیشههای درونم رو با توپ میشکنه. حتی گوش ما رو با زور میگرفت و میذاشت رو شکمش و خودشو تکون میداد و میگفت: صدای خرده شیشه نمیاد؟ ما هم از ترس میگفتیم: آره، صدای خرده شیشه میاد. اونم میگفت: لعنت به این کودک درون. این اواخر، خیلی حالوروز خوبی نداشت. بیشتر وقتها با خودش حرف میزد. حتی به خودش زنگ میزد و اساماس میداد. دچار خوددرگیری مزمن شدهبود. خلاصه مطلب، اینکه کی رفت و کجا رفت معلوم نشد. بعضی میگفتن دیشب یکی رو دیدیم که خودشو پرت کرد تو درهی غرورشکستهها. شاید خودش بود یا شاید کودک درونش یا شاید هم یه بدبخت که به زندگیش گند زدهبودن. بالاخره نفهمیدیم اون بدبخت که خودشو پرت کرد کی بود ولی فهمیدیم یکی بود با نام من من با موهای فر، یکدنده و یک چشم، با گونهای بر بالای چشم، سلطان گندزنی، بدون شمشیر و طوطی با خردهشیشههایی در شکمش و البته محصول ازدواج فامیلی.
هفته کتاب 13
شانه های خاک
محمد عزیزی
در فاصلهی دههی شصت تا هفتاد، و بعد از آن، کتابهایی با موضوع خرمشهر وارد چرخهی انتشار شدند. این بار کتابها با دیدگاههای تازه. نویسندگان توانستند با رنگوبویی داستانیتر و رواییتر به خود گیرند و نزد مخاطب جایگاهی ویژه یابند. شانههای خاک از جملهی این کتابهاست.محمد عزیزی متولد 1335 است. رمان «شانههای خاک» که نام دیگرش «زندگی شهید حسین فهمیده» است، یک رمان برای نوجوانان است که در سال 1378 زیر نظر بنیاد شهید انقلاب اسلامی و با همکاری نشر شاهد منتشر شد.ايبنا نوجوان: محمد عزيزي(نسيم) هم نويسنده است و هم شاعر. اگر چه بيشتر به عنوان شاعر شناخته ميشود. عزيزي، معلمي هم ميكند و سالها معلمي براي نوجوانان، باعث شده بهتر با روحيهي نوجوانان آشنا شود و شعرهايي مناسب حال و هواي آنان بگويد.او دربارهي مجموعهي شعري كه بهتازگي به چاپ رسانده، به ما گفت: «اين كتاب به نام «خورشيد نمرهي بيست» شامل 10 شعر برگزيده از شعرهاي قديمي من است كه از ميان آنها ميتوان به «دعاي مادر»، «يا كريم» و «خورشيد نمرهي بيست» اشاره كرد.» اين كتاب از سوي انتشارات «به نشر» به چاپ رسيده است. محمدعزيزي دربارهي كتاب ديگرش كه به مرحلهي ويرايش رسيده است، گفت: «اين كتاب دربارهي شيوههاي آموزشي براي مربيان تربيتي مدارس و اصولي براي زنگ پرورشي است.» او اضافه كرد: «اين كتاب براي مربيان دورهي راهنمايي نوشته شده و بهزودي آن را براي چاپ به ناشر ميدهم. «عطر خوشبوي سحر»، «فرشتهي شكسته بال»، «ميمونك بازيگوش»، «الك و دولك»، «سفید خوانی»، «خوبان پارسیگو»، «آیا سیگار کشیدن حرام است»، «کارآفرینی»، «پیشتاز اصلاحات» و ... از جملهي كتابهاي عزيزي است. او از سالها پيش سردبيري نشريهي تجربي «بچههاي مسجد» را بر عهده دارد.اين نشريه از سال 72 راهاندازي شده است
۲ نظر:
سلام کتاب جناب مقدسی هنوز چاپ نشده حتمن براتون میفرستیم
سلام جمعه 4نفر هستیم ودو نفر هم شعر میخونن با اجازه شما
ارسال یک نظر