صبح که بیاید
شعری از سعید توکلی
شعری از سعید توکلی
صبح که بيايد
لبخند بزن
که چه دلگيری!
از دستی که شايد، يا
سخت می شود بزرگ شد
و گفت سال خوبی داشته باشيد
و قبول کنی
نامه ايی نمی رسد که
اميدوارم حالت خوب باشد
بهتر می شود
اين چند، چندها که بگذرد
منم يکی از درختان معمولی اين شهر.
کاش درياچه ايی داشتيم و
آرزوهای خوبی
برای مرغابی هايش.
کاش بزرگ بودم و سايه ام را فراموش
خودم را دور
لبخند بزن
که چه دلگيری!
از دستی که شايد، يا
سخت می شود بزرگ شد
و گفت سال خوبی داشته باشيد
و قبول کنی
نامه ايی نمی رسد که
اميدوارم حالت خوب باشد
بهتر می شود
اين چند، چندها که بگذرد
منم يکی از درختان معمولی اين شهر.
کاش درياچه ايی داشتيم و
آرزوهای خوبی
برای مرغابی هايش.
کاش بزرگ بودم و سايه ام را فراموش
خودم را دور
بازیگر
علی داوریفرد
وقتی که باید آدم باشی
بازیگر نیز باید شد
و دو سکانس معروف
زندگی _دو نقطه
تولد _گریه
مدرسه _ دانشگاه _خنده
سه نقطه طی شده است
وآخر سکانس
نفس ها ایستاد وتمام شد
زندگی وسکانس ها
12/1/1385
بازیگر نیز باید شد
و دو سکانس معروف
زندگی _دو نقطه
تولد _گریه
مدرسه _ دانشگاه _خنده
سه نقطه طی شده است
وآخر سکانس
نفس ها ایستاد وتمام شد
زندگی وسکانس ها
12/1/1385
سکوت
متنی از مریم طالبی
سوار بر قايقي در اوج تنهايي اقيانوس نشستهام و منتظر صدايي، در سكوتي كه كسي حاضر نيست آن را بشكند و از خود و روزهاي سخت زندگي خود سخن به ميان آورد. حتي مرغان دريايي، حتي موجهاي اقيانوس هم جنبشهاي خود را با آرامش و آهستگي انجام ميدهند. در اين سكوت كه ترس تمام وجودم را فرا گرفته چگونه ميتوانم فرياد بزنم و اين ديوار عظيم را فرو ريزم دريغ از ياري و همراهي كه در اين تنهايي به ياريام بشتابد و اين سكوت مطلق را كه مانند ديوي بزرگ بر وجودم غلبه كرده است را بشكند. از فاصلهي بسيار دور اما نزديك صدايي آشنا به گوش ميرسد صدايي كه با تكرار واجهاي يك تكواژي آشنا را تكرار ميكند. به اين صدا گوش فرا ميدهم شايد بتوانم چيزهايي هم بشنوم. اما نه جز اين تكواژ چيز ديگري تكرار نميكند نميدانم چرا در اين سكوت ضربان قبلم به طور عجيبي شروع به تپيدن كردهاند تكواژ زندگي را در ذهنم مرور ميكنم تا شايد اين سكوت مهيب و ترسناك شكسته شود كه ناگهان به ياد جملهاي ميافتم كه چند صباحي پيش آن را خوانده بودم آن هم اين بود: تا شقايق هست زندگي بايد كرد. آري نبايد سكوت اقيانوس باعث شود كه از زندگي نااميد شوم. شايد توانست كاري كرد كه ديگر اين سكوت نتواند بر وجودم غلبه كند.
10/2/85
10/2/85
سفر
متنی از ابراهیم اسدی
همه ما در گذريم در حركتي دائم به سمت نبض هستي . قصه موندن و رفتن يه حسي رو تو وجودت بيدار مي كنه. برگرد به خودت . همه چيز از تو شروع مي شه . دنبال دلت برو پاپيش بذار واسه رفتن نه فرو رفتن.
دل به مسافر نبند دل به سفر ببند . زندگي ادامه داره با ما يا بي ما. تو كه دنيا رو بعد از هر اتفاقي وارونه مي بيني . تو كه فكر مي كني همه چيز به كامه . واسه روزهاي افتابي نقشه هاي ابري نكش.!!
تو جاده سرنوشت مسافر به هيچ تجربه اي دل نمي بنده. هر حادثه اي رو پيامي براي روح مي دونه . همه چيز براش با ارزشه . مسافر ميدونه تجربه لازمه . اما اين رو هم مي دونه كه هيچ تجربه اي دو بار تكرار نمي شه . ممكنه شباهتي با تجربيات قبلي اون باشه اما هرگز همان تجربه نيست .
براي همين دنيا هميشه براش تازه است . مسافر تو هر لحظه از زندگي سفر مي كنه . نگاه مي كنه .
اون مي تونه دل هر ادم عاشقي رو با نگاهش بلرزونه .
دنبال كسي كه دنيا رو كشف مي كنه هميشه حيرته. هميشه شاديه. هميشه احساس شگفتیه...
دل به مسافر نبند دل به سفر ببند . زندگي ادامه داره با ما يا بي ما. تو كه دنيا رو بعد از هر اتفاقي وارونه مي بيني . تو كه فكر مي كني همه چيز به كامه . واسه روزهاي افتابي نقشه هاي ابري نكش.!!
تو جاده سرنوشت مسافر به هيچ تجربه اي دل نمي بنده. هر حادثه اي رو پيامي براي روح مي دونه . همه چيز براش با ارزشه . مسافر ميدونه تجربه لازمه . اما اين رو هم مي دونه كه هيچ تجربه اي دو بار تكرار نمي شه . ممكنه شباهتي با تجربيات قبلي اون باشه اما هرگز همان تجربه نيست .
براي همين دنيا هميشه براش تازه است . مسافر تو هر لحظه از زندگي سفر مي كنه . نگاه مي كنه .
اون مي تونه دل هر ادم عاشقي رو با نگاهش بلرزونه .
دنبال كسي كه دنيا رو كشف مي كنه هميشه حيرته. هميشه شاديه. هميشه احساس شگفتیه...
روز هشتاد و چهارم سربازی روزها
خاطرات محمد خواجهپور از روزهای سربازی
سلام دايانا!
يك هفتهاي آفتاب نديدهايم. ابرهاي نازا انگار میخواستند ما را غمگين كنند و امروز بارن آمده.خوابيده بودم و باران آمده بود. جوري كه توي محوطه آب بود و ميخواستم توي آنها بدوم كه صداي چلپ چلپ تمام گوشم را پر كند. میخواستم يك تنهايي خوشايند بود كه پشت پنجرهاي مینشستم و باران به شيشه ميزد و حرف ميزد و حسي درون من ميروييد كه انگار شاعرتر شده ام ولي باران آمده بود و من خوابيده بودم.
توي اين هواي ابري و باراني گاهي به خط میشويم. آماري میگيرند يا تكراري از نظام جمع همان كارهايي كه آن قدر تكرار شده كه ديگر فكر نميخواهد تنها جديت ميخواهد كه امروزها در هيچ كس نيست. ذهنها و در پي آن تنها سست شده و در جستجوي جايي جديد است. هر بار كه به خط ميشويم يكي دو تا از بچه ها میروند، میروند تا جايي اين دو سال را آتش بزنند. زياد حس نوستالژيك ندارد ولي خوب، سه ماه با هم خوابيدن كنار هم ايستادن و صداهاي هم را حس كردن تارهايي در تن آدمها ميتند كه وقت دور شدن از هم صداي پكيدن آنها به گوش میرسد. تارهايي كه هنوز نازك است ولي صداي قشنگي دارد. گفته بودم من هم افتادهام روي دور آماده شدن براي شرايط جديد. اينجا كارهايم را كرده ام. خوب بودهام. روي تمام ذهنها خط انداختهام و بروم با يك شبح خاكستري كه زود محو ميشود. اينجا مانده ام انگار يادگاريهايم را نوشتهام اينجا و بايد بروم.
3:20 عصر
يك هفتهاي آفتاب نديدهايم. ابرهاي نازا انگار میخواستند ما را غمگين كنند و امروز بارن آمده.خوابيده بودم و باران آمده بود. جوري كه توي محوطه آب بود و ميخواستم توي آنها بدوم كه صداي چلپ چلپ تمام گوشم را پر كند. میخواستم يك تنهايي خوشايند بود كه پشت پنجرهاي مینشستم و باران به شيشه ميزد و حرف ميزد و حسي درون من ميروييد كه انگار شاعرتر شده ام ولي باران آمده بود و من خوابيده بودم.
توي اين هواي ابري و باراني گاهي به خط میشويم. آماري میگيرند يا تكراري از نظام جمع همان كارهايي كه آن قدر تكرار شده كه ديگر فكر نميخواهد تنها جديت ميخواهد كه امروزها در هيچ كس نيست. ذهنها و در پي آن تنها سست شده و در جستجوي جايي جديد است. هر بار كه به خط ميشويم يكي دو تا از بچه ها میروند، میروند تا جايي اين دو سال را آتش بزنند. زياد حس نوستالژيك ندارد ولي خوب، سه ماه با هم خوابيدن كنار هم ايستادن و صداهاي هم را حس كردن تارهايي در تن آدمها ميتند كه وقت دور شدن از هم صداي پكيدن آنها به گوش میرسد. تارهايي كه هنوز نازك است ولي صداي قشنگي دارد. گفته بودم من هم افتادهام روي دور آماده شدن براي شرايط جديد. اينجا كارهايم را كرده ام. خوب بودهام. روي تمام ذهنها خط انداختهام و بروم با يك شبح خاكستري كه زود محو ميشود. اينجا مانده ام انگار يادگاريهايم را نوشتهام اينجا و بايد بروم.
3:20 عصر
۱ نظر:
salam bacheha,haletoon khoobe? yade anjoman dela ro havaee mikone, 5 shanbeha jaye ma ro ham khali konid. hamishe movafaq bashid. khoda yaro negahdaretoon.
ارسال یک نظر