۱۱/۱۵/۱۳۸۷

الف 410

خواب

شعری از سمیه کشوری


 

گاهي به خواب من بيا

دست مرا بگير

ببر

به جايي که

از هيچ نشانه نيست

از پوچ ترانه نيست

به جايي که

تنها تويي و من

با آن درخت سبز

با آن گل سفيد که فرستادي براي من

با آن بلور آبي چشمان من که رود را شرمنده کرده است.

از حال من مپرس

که حال من شنيدني نيست

احوال من پرسيدني نيست.

دست مرا بگير و بنشان کنار رود

با من بگو

در خانه ي آسماني ات چه مي کني؟

حرف تازه اي بزن

که از هجوم اين همه واژه هاي تکراري خسته ام

با من بگو

که نشاني ها دروغ نبود

که پيش از اينها دنيا اين همه شلوغ نبود

با من بگو

که ستاره در دل تاريکي چه مي کند؟

که خورشيد چرا گيسوي طلايي اش را پريشان کرده است؟

که ماه تنها از آن همه ستاره چه مي خواهد؟

که درخت چرا براي هميشه پاي در رکاب خاک کرده است؟

که گل چرا هميشه زيبا و خاموش مانده است؟

که چرا فقط پرستوها با من از پرواز گفته اند؟

که چرا انسان قلب خويش را فراموش کرده است؟

حرفي بزن

شب به انتها رسيد و تنها تو

جواب اين همه سوال را مي داني؟

گاهي به خواب من بيا

دست مرا بگير

اما سرک نکش در سينه ي متروک من

من قلبم را در پستوي مغزم جا گذاشته ام

گاهي به خواب من بيا

که در اين هياهوي دود و سکه و گناه

تنها خواب تو مرا بيدار مي کند.

بگو به من

در اين زندان خاکي چرا اين چنين افسرده ام

بگو هنوز زنده ام

يادم بيار که هستم

بدان

حال و هواي من درون خواب ديدني ست.


 

زمستان

داستانی از الهام انصاری

زندگی سختی داشتن . شبا با یه زیر اندازو یه ملافه سر می کردن ، اما حالا که زمستونه خدا می دونه که شبای سرد وچیجوری می گذرونن .اخه اونا بخاری هم نداشتن.دخترک دو سه تا لباس پاره پوره تنش کرده بود که مبادا سردش بشه اما تو اون هوای سرد دوسه تا لباش چه عرض کنم ، چهار پنچ تا لباس هم کم بود.از صبح تا شب تو چهار دیواری خونشون زیر ملافه سر میکرد .دخترک کم کم خوابش برد .مادرش وقتی که دید دخترش از سرما داره می لرزه کنارش خوابید واونو در اغوش گرفت.دخترک بوسه ای بر صورت مادر زدو گفت:اری یافتم که اغوشت گرم ترین جاست برای زیستن

عزاداری متنی از زهرا ناصری

عزاداری، احیا خط خون و شهادت و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است. « اشک» زبان دل است و گریه فریاد عصر مظلومیت رسالت رسالت اشک پاسداری از خون شهید است. عزاداران حسینی، پروانگانی شیفته نورند که شمع محفل آرای خویش را باخته و از شعله ی شمع پیراهن عشق را پوشیده اند و آرام جان باختن و پر سوختن و فدا شدن اند. عزاداری برای شهید کربلا، انتقال فرهنگ شهادت به نسل های آینده است. عزاداری شور و عاطفه را از شعور و شناخت برخوردار می سازد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه می دارد. عمیق ترین ÷یوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان، در سایه عزاداری برای عاشورا شکل می گیرد.

الف شماره 410 را به طور کامل دریافت کنید

هیچ نظری موجود نیست: