۳/۱۲/۱۳۸۵

الف 274

با چشم‌های باز
شعری از فاطمه خواجه‌زاده
به شماطه آويزان
تو
آب و رنگ و تبلوري از بلورين انار
اين آرزو جفت نمي‌شود با تو
آب و آسمان و سبزي درخت چنار
بزن و بكوبي چند روزه كه غمگينم مي‌كند
لحظه را بگذار داخل جيب شلوارت
پياده‌ رو را از نگاه دختر بگير
بگذار همان تو
لاي موهاي بافته قهوه‌اي
چادري سياه كه تپه‌اش از ويترين زده بيرون
گم شدن گاهي بي‌معناست
وقتي از اولش گم بوده‌اي
اين مي‌شود كه مي‌چرخد زمين
من در شرق
شبيه يك تيتر قرمز وقتي چشم‌ها خسته افتاده‌اند روي ورق
آرشيو را رو نكن
دنياي قشنگي‌ست
مرگ مرا واكس بزن
برق بيافتد
راستي!
وزن كم كرده‌ام
و غصه رد نشدن از در را ندارم
اين نامه هر چقدر عاشقانه نباشد باز هم از دوري تو ملالي هست
نيمكتي نيست خستگي‌هايم را بريزم
آهي بكشم بعد پيري بگويد آه جواني كجايي يادت بخير
تكراري ترين چيزي كه مي‌شود گفت تا خستگي‌ها باز برگردند
بچسبند به تمام چيزهاي چسبيدني ديگر
غلتيدم روي آسفالت
تمام حوصله شستن را از دو چشم مي‌دزدم نگران نباش
نشسته‌ام و كلاغ‌ها، مي‌شمارم فرد و من زوجش مي‌كنم
اين حلقه نيست باور كن
گردي كوچكي‌ست كه چرخيدن را بلد نيست
زيبا بود
زيبا كه چشم‌هايم از اين بازتر نمي‌شود


دو شعر از سکینه غلامی
اشک
روزی مرغی پر بسته
روزی ابری دل خسته
روزی پرنده بودم
روزی راهی ناتمام
روزی خسته‌ی خسته
روزی توی دریاها
روزی توی آسمون
سیر می‌کردم تو ابرا
اشکی دل خسته بودم
آرام، آرام چکیدم
بر گونه‌ي گل یاس
بر چشمان پر احساس
بر دشت بی‌بهاران
روزی آرام چکیدم
روزی آرام و ابری
از دست غم رهیدم

عکس
تو تن خسته‌ی طوفان
توی چشمان هراسان
توی خستگی دریا
روی قانون علف‌ها
روی تک ستاره‌ی عشق
روی روییدن غم‌ها
عکس تو، روی نگاه‌هاست
عکس تو، تو حوض دل‌هاست
عکس تو، رو موج حرفاست
عکس تو عین خیالاست

پر پرواز
متنی از زهره رهنورد
وقتی که بال و پری داشته باشم
می‌تونم مثل پرنده‌ها به اوج آسمون پرواز کنم
مثل یک دسته پرنده ازاد توی آسمون آبی به این طرف اون طرف برم.
می‌خوام پرواز کنم.
مثل یک پرنده‌ی مهربون بال و پر بزنم
و می‌خوام از توی یک قفس تنگ و تاریک رها بشم.

فاخته‌ای از این دیار
شعری از سهیلا جمالی
فاخته اي بر بام شب
لانه كرده و
مي نوازد آواز غم
شب در ابهام اين موسيقي
همچنان خيره به او
مي ماند
او چرا مي خواند؟
مگر از كسي گلايه دارد؟
با صداي اين موسيقي
همه از خواب گران
مي خيزند
همه هشيار و خبردار
مي ايستند
مگر اين خبر چه بوده؟

خبر غارت يك لانه ي
عشق
خبر حمله ي جغدان عبوث
خبر شليك شكارچان چموش
خبر ورود جلادي
يا خبر ويراني يك آبادي

خیال
شعری از ابراهیم اسدی
از پشت پنجره خیالم تلنگری می‌شنوم
به سویش می روم
قایقی میبینم با سرنشینی به رنگ یاس
قایق با امواج خروشان,ذهنم در حرکت است
شاید سفری دارد به اعماق وجود دل من!
شاید سفری دارد به چشمه ی زلال دو چشم مهتابی
سفری به قعر دل سوخته ی شقایقها
....سفری به خزانها به جدا شدنها

کتاب خری سعید توکلی در نمایشگاه کتاب تهران
داستان کوتاه
کلاغ آخر از همه می رسد / ايتالو کالوينو / رضا قيصريه، اعظم رسولی، مژگان مهرگان / کتاب خورشيد
مرغ عشق / عدنان غريفی / آهنگ ديگر
رمان
کتاب اعتياد / شهريار وقفی پور / نشر قصه
دگرگونی / ميشل بوتور / مهستی بحرينی / نيلوفر
قهرمانان و گورها / ارنستو ساباتو / مصطفی مفيدی / نيلوفر
مجموعه شعر
در حلقه ی رندان (مجموعه شعر طنز) / منوچهر احترامی، حسن حسينی، محمد خرمشاهی و... / سوره مهر
املت دسته دار (مجموعه شعر طنز) / ناصر فيض / سوره‌مهر
سمرقند (فصلنامه ادبی) / ويژه نامه دن کيشوت و ميگل سروانتس
موسيقی
ليلی کجاست «تاملاتی کوتاه و پراکنده در موسيقی و فرهنگ» / محمدرضا درويشی / ماه ريز
هارمونی گيتار / لانس بسمن / فرزاد دانشمند / دنيای نو
کتاب جاز «پيدايش و سبک شناسی» / نيوشا بقرايی / شيرازه
آموزش آهنگسازی / جان هوارد / هوشنگ کامکار / افکار
يک قرن موسيقی مدرن / پل گريفيث / کيوان ميرهادی / افکار

چند نکته از محمد خواجه‌پور
درباره یک شعر بازیگر اثر داوری‌فرد در الف 272
1. واژه سکانس در شعری به این کوتاهی سه بار تکرار شده است. به گونه‌ای که انگار شاعر مسخ این کلمه شده است و بیش از حد از آن خوشش آمده
2. در سطر پیش از پایان، بهتر است فواصل این‌طوری نوشته شود « نفس‌ها ایستاد و تمام شد» که حرکت پیاپی ایستادن و تمام شدن القا شود.
3. به جز بازیگر و سکانس لغات دیگری از این داره واژگانی هستند که می‌توانستند بار این شعر را بر دوش بکشند اما شاعر از خیز آن‌ها گذشته است.
4. موضوع زندگی خیلی بیش از حد کلی است شاعر امروز بیشتر شاعر جزییات است.

روز هشتاد و شش سربازی روزها
خاطرات محمد خواجه‌پور از روزهای سربازی
سلام دايانا!
نيروي نوشتن در دست‌هايم است. حال خنديدن و حرف زدن. حوصله كاري براي كردن اما نه هيچ چيزي براي گفتن دارم و نه غصه‌اي كه به واژه در بيايد. می‌شود از شكل مستعمل آب و هوا گفت. هواي ابري و گرفته كه گاهي نمی‌ باران می‌زد و آدم دلش می‌خواهد نگاهش كند و ديگر هيچ.
هنوز معلوم نيست كي چه خواهد شد. كجا می‌افتيم و از اين جور حرف‌ها. اما حالا راحت‌ترم. امروز معاف از رزم بودنم را رو كردم و ديگر از شر گشت و پاسداري و اين جور چيزها راحت شدم. فقط از دست، آشپزخانه ذهنم مغشوش است. خوب آن را هم كاري می‌كنيم. فقط پنجشنبه است كه بايد كاري كرد. واين فكرهاي الكي تنها چيزي‌ست كه آزارم مي‌دهد. نمي‌خواهم اينها توي فكرم باشد اما نمي‌شود.
ديگر ستوده بچه ها را جمع كرد و از ذهن خودش شكل طرح تقسيم را گفت. اميدوار كننده بود ولي خوب هيچ چيز معلوم نيست. و طاهري امروز جور ديگري گفت. انگار روي موج نشسته باشي و بخواهي روزهاي آينده را نقاشي كني. سخت است و زجرآور و يا حتي مي‌شود گفت بيهوده. يك كار ديگر هم كردم از طاهري تشكر كردم شايد بعضي ها اسمش را بگذارند پاچه‌مالي يا اين جور چيزها ولي دلم می‌خواست تشكر كنم و كردم.
2:10 ظهر

تبریک به دو تن از اعضای انجمن که مسافر راه آینده که شده‌اند
سرکار خانم ابراهیمی
سرکار خانم غلامی
آرزوهای خوب را
چون آب و روشنی بر شما می‌پاشیم.
زندگی مشترک سرشار از شادی را برای شما و همراهان‌تان آرزو داریم.

هیچ نظری موجود نیست: