دخیل گریه
مصطفي كارگر 23/1/1388
نماز روز و شب من حدیث حیرانیست
طنین رشتهی تسبیح شعر ایمانیست
به عالمی ندهم خلوت تکلم را
در آن سحر که دلم بیقرار و طوفانیست
از این همه لحظاتی که بی تو سر شده است
وجود خستهام آیینهی پشیمانیست
به هر دری که زدم ذرهای ندیدم خیر
خودت مدد برسان تا که وقت مهمانیست
گدای منتظر از غصه اشک میریزد
تمام شوق من اعطای تکهی نانیست
دخیل گریه نبندم مگر به درگاهت
که آرزوی لب تشنه غیر دریا نیست
صدای حاجتم از پشت نالهها پیداست
نیاز واقعی من همان که میدانیست
غروب جمعه که میآید، آهِ پی در پی
زبان خستگیام از فراق طولانیست
مرا به هیچ احدی جز تو نیست حرف نیاز
همیشه درد دل یک غریبه پنهانیست
نوازشم کن و بگذار عاشقت باشم
که قصر خاطرهها بی تو رو به ویرانیست
کجا روم؟ به که گویم چقدر دلتنگم
بیا که چشم امیدم به سطر پایانیست
اسطوره
حبيبه بخشي
دوستداشتنيهايم
كم ميآورد
بزرگ كه ميشوم
بمان
تو را، در بازيهاي كودكانهام
شيرينتر ميبينمت
ديگر
رويا سرگردان نيست
آسمان ميخندد
و رنگينكمان
چتري ميشود براي
با هم بودن
با هم ماندن
و با هم رفتن
وقتي تو
برايم اسطوره ميشوي
آموزش ادبیات
عناصر داستان
عطایی
هر داستان داراي بخشها و عناصري است كه پيكرهي آن را به وجود ميآورند. به اين عناصر، «عناصر داستان» ميگويند. مهمترين عناصر داستان عبارتاند از:
1ـ شخصيّت و قهرمان: قهرمانان و شخصيّتهاي داستان كساني هستند كه رفتارها و گفتارهاي خود داستان را به وجود ميآورند. آنها گاه از آغاز تا پايان داستان ثابت و بدون تغيير حضور دارند و گاه بر اثر عوامل گوناگون، به تدريج يا بهطور ناگهاني فضاي داستان را ترك ميكنند يا خود تغيير و تحوّل مييابند ؛ مثلاً در سراسر داستان كلبهي عموتم، قهرمان داستان بردهاي به نام «تم» است كه تا پايان داستان شخصيّتي ثابت و بدون تغيير دارد، امّا در داستان «خسرو» شخصيّت قهرمان داستان بر اثر حوادثي، تغيير مييابد.
2ـ راوي داستان يا زاويهي ديد: هر داستان به شيوهاي مطرح ميگردد و گاه از چند شيوه براي روايت داستان استفاده ميشود. معمولترين شيوهي روايت داستان، استفاده از اوّل شخص (من) و سومشخص (او) است. در روايت اوّل شخص، نويسنده يكي از شخصيّتهاي داستان و گاهي خود قهرمان اصلي است امّا در روايت سومشخص، نويسنده بيرون از داستان قرار دارد و اعمال شخصيّتها و قهرمانان را گزارش ميدهد. به اين شيوهي روايت، «داناي كل» هم ميگويند ؛ مثلاً راوي داستان «كباب غاز» خودِ نويسنده (اوّلشخص) است در حالي كه داستان «هديهي سال نو» را سومشخص يا داناي كل روايت ميكند.
3ـ هسته يا طرح داستان: پيوستگي منظّم اعمال و حوادث داستان كه مبتني بر رابطهي علّت و معلولي است، «طرح» يا «هسته»ي داستان نام دارد. «هسته» به سلسله حوادث داستان،وحدت هنري ميبخشد و آن را از آشفتگي ميرهاند. طرح داستان «گيلهمرد»، ظلم و ستم بر رعيّت و عكسالعمل نسبت به اين ظلم و ستم است.
4ـ درون مايه: درون مايه فكر اصلي و مسلّط بر هر اثر است و نويسنده آن را در داستان اعمال ميكند. درونمايه در واقع جهت فكري و ادراكي نويسنده را نشان مي دهد. معمولاً درون مايهي داستان را از اعمال و گفتار شخصيّتهاي داستان ـ به ويژه شخصيّت اوّل (قهرمان) ـ ميتوان دريافت. درونمايهي بعضي قصّهها برخورد خوبيها با بديهاست؛ مثلاً درونمايهي «سووشون» ظلمستيزي است كه از لحن شخصيّتها دريافت ميشود.
5ـ لحن: «لحن» ايجاد فضا در كلام است. شخصيّتها خود را به وسيلهي زبان معرّفي ميكنند و به خواننده ميشناسانند. از اينرو، «لحن» با «سبك» ارتباطي نزديك دارد. شخصيّتها را از طريق لحن آنان ميشناسيم. لحن ميتواند رسمي، غيررسمي، صميمانه،جدي، طنزواره و ... باشد؛ مثلاً لحن داستان كباب غاز، طنزگونه است.
منبع: كتاب درسي
مصطفي كارگر 23/1/1388
نماز روز و شب من حدیث حیرانیست
طنین رشتهی تسبیح شعر ایمانیست
به عالمی ندهم خلوت تکلم را
در آن سحر که دلم بیقرار و طوفانیست
از این همه لحظاتی که بی تو سر شده است
وجود خستهام آیینهی پشیمانیست
به هر دری که زدم ذرهای ندیدم خیر
خودت مدد برسان تا که وقت مهمانیست
گدای منتظر از غصه اشک میریزد
تمام شوق من اعطای تکهی نانیست
دخیل گریه نبندم مگر به درگاهت
که آرزوی لب تشنه غیر دریا نیست
صدای حاجتم از پشت نالهها پیداست
نیاز واقعی من همان که میدانیست
غروب جمعه که میآید، آهِ پی در پی
زبان خستگیام از فراق طولانیست
مرا به هیچ احدی جز تو نیست حرف نیاز
همیشه درد دل یک غریبه پنهانیست
نوازشم کن و بگذار عاشقت باشم
که قصر خاطرهها بی تو رو به ویرانیست
کجا روم؟ به که گویم چقدر دلتنگم
بیا که چشم امیدم به سطر پایانیست
اسطوره
حبيبه بخشي
دوستداشتنيهايم
كم ميآورد
بزرگ كه ميشوم
بمان
تو را، در بازيهاي كودكانهام
شيرينتر ميبينمت
ديگر
رويا سرگردان نيست
آسمان ميخندد
و رنگينكمان
چتري ميشود براي
با هم بودن
با هم ماندن
و با هم رفتن
وقتي تو
برايم اسطوره ميشوي
آموزش ادبیات
عناصر داستان
عطایی
هر داستان داراي بخشها و عناصري است كه پيكرهي آن را به وجود ميآورند. به اين عناصر، «عناصر داستان» ميگويند. مهمترين عناصر داستان عبارتاند از:
1ـ شخصيّت و قهرمان: قهرمانان و شخصيّتهاي داستان كساني هستند كه رفتارها و گفتارهاي خود داستان را به وجود ميآورند. آنها گاه از آغاز تا پايان داستان ثابت و بدون تغيير حضور دارند و گاه بر اثر عوامل گوناگون، به تدريج يا بهطور ناگهاني فضاي داستان را ترك ميكنند يا خود تغيير و تحوّل مييابند ؛ مثلاً در سراسر داستان كلبهي عموتم، قهرمان داستان بردهاي به نام «تم» است كه تا پايان داستان شخصيّتي ثابت و بدون تغيير دارد، امّا در داستان «خسرو» شخصيّت قهرمان داستان بر اثر حوادثي، تغيير مييابد.
2ـ راوي داستان يا زاويهي ديد: هر داستان به شيوهاي مطرح ميگردد و گاه از چند شيوه براي روايت داستان استفاده ميشود. معمولترين شيوهي روايت داستان، استفاده از اوّل شخص (من) و سومشخص (او) است. در روايت اوّل شخص، نويسنده يكي از شخصيّتهاي داستان و گاهي خود قهرمان اصلي است امّا در روايت سومشخص، نويسنده بيرون از داستان قرار دارد و اعمال شخصيّتها و قهرمانان را گزارش ميدهد. به اين شيوهي روايت، «داناي كل» هم ميگويند ؛ مثلاً راوي داستان «كباب غاز» خودِ نويسنده (اوّلشخص) است در حالي كه داستان «هديهي سال نو» را سومشخص يا داناي كل روايت ميكند.
3ـ هسته يا طرح داستان: پيوستگي منظّم اعمال و حوادث داستان كه مبتني بر رابطهي علّت و معلولي است، «طرح» يا «هسته»ي داستان نام دارد. «هسته» به سلسله حوادث داستان،وحدت هنري ميبخشد و آن را از آشفتگي ميرهاند. طرح داستان «گيلهمرد»، ظلم و ستم بر رعيّت و عكسالعمل نسبت به اين ظلم و ستم است.
4ـ درون مايه: درون مايه فكر اصلي و مسلّط بر هر اثر است و نويسنده آن را در داستان اعمال ميكند. درونمايه در واقع جهت فكري و ادراكي نويسنده را نشان مي دهد. معمولاً درون مايهي داستان را از اعمال و گفتار شخصيّتهاي داستان ـ به ويژه شخصيّت اوّل (قهرمان) ـ ميتوان دريافت. درونمايهي بعضي قصّهها برخورد خوبيها با بديهاست؛ مثلاً درونمايهي «سووشون» ظلمستيزي است كه از لحن شخصيّتها دريافت ميشود.
5ـ لحن: «لحن» ايجاد فضا در كلام است. شخصيّتها خود را به وسيلهي زبان معرّفي ميكنند و به خواننده ميشناسانند. از اينرو، «لحن» با «سبك» ارتباطي نزديك دارد. شخصيّتها را از طريق لحن آنان ميشناسيم. لحن ميتواند رسمي، غيررسمي، صميمانه،جدي، طنزواره و ... باشد؛ مثلاً لحن داستان كباب غاز، طنزگونه است.
منبع: كتاب درسي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر