این شعر عاشقانه نیست
سمیه کشوری
لا لا لا لا
اعتمادي نيست
بيد مجنون
هنوز هم در انتظار ليلي کلمه هاي لام دار را عاشقانه تعبير میکند.
مي رويم زير آن نخل سرد
که تمام شيريني خوشبختي ام را در آغوش کشيده است.
زمان از صفر گذشته
نمي دانمَََ
از کجا آغاز شدي
از محيط بسته ي دايره ي مردمکم
يا از شعاع خيس خورده ي زمين
وسعت زمين فريبت مي دهد
زمين تنگ است
تنگ تر از مردمک آفتاب زده
اين زندگي تمامي ندارد
در شمال غربي تنم
درد
از ميله هاي حصار گذشته
و تمام زواياي درونم را فرا مي گيرد
آب
از پا
دست
دل
و از سرم
گذشت
و من غرق در نگاه خورشيد
به انجماد افکارم فکر مي کنم
سيبي که جاذبه را کشف کرد.
گوشم را تیز میکنم
صدای خس خس زمین
صداي سرفه ي زمين
من
حتي نمي دانم
کجا به خودم نزديک مي شوم
اين فاصله تمامي ندارد
حرفم ليز مي خورد
روي پلک هاي آينه
و تصوير من
پناه مي گيرد
پشت نقابي سياه
که پودش را از شب و تارش را از نخل هاي سوخته بافته اند
کودک درونم را قنداق کرده ام
زير نخل سرد
لا لا لا لا
دست و پا نزن
اين شعر عاشقانه نيست
اين فاصله تمامي ندارد
اين زندگي تمامي ندارد.
در مسیر باد
فاطمه یوسفی
خط ميكشم به روي تمام نگاه تو
بر باد آرزو سفر نميكنم
با خاطرات آبي احساس
بر سنگفرش ذهن خود گذر نميكنم
بايد گذشت حقيقت چو روشن است
با بال نازك خيالم خطر نميكنم
بر بام آسمان پريدن عاشقانه است
من با خيال عاشقانه دگر پر نميكنم
من زخمخوردهام زنگاه خيال خود
بار دگر قصهي غم را مكرر نميكنم
امشب مشوشم زهجوم خاطرت
بيياد تو امشب سحر نميكنم؟
ايستادهام اما هنوز در مسير باد
آري، من از طوفان حادثه حذر نميكنم
شاید محال نیست
راضیه یوسفی
شاید محال نیست
آري پدر، شايد محال نيست
روزي رسد که دست من،
در دستهاي او
چتري شود براي دل بيقرار ما
روزي رسد نگاه در نگا ه هم
پرسد حديث تلخ شب انتظاررا
روزي رسد طلسم سکوت شبانه را
با رمزهق هق من و او بشکند زهم
روزي رسد خيالِ من، با خيالِ او
در آسمانِ حقيقت به هم رسند
روزي رسد تپش قلب بيقرارما
با هم ،براي هم ، نواي عشق سر دهد
روزي رسد معماي بيجواب ما
باعطروصلِ او به پايان خوش رسد
آري پدر شايد محال نيست
آموزش ادبیات
آرایههای ادبی
حبیبه بخشی
اشتقاق:
همريشگي دو يا چند كلمه است كه سبب ميشود واجهاي آنها يكسان باشد0تكرار اين واجهاي همانند، بر موسيقي دروني سخن ميافزايد.
جناسهاي همريشه اشتقاق نيز خواهند داشت يعني اينكه گاه دو واژه كه همريشهاند تنها در يك حرف با هم اختلاف دارند مانند: حرم، حريم- شعر، شاعر- رنج، مرنج و... كه در اين حال هم جناس دارند و هم اشتقاق اما اگر اختلاف آنها در بيش از يك حرف باشد و تنها با هم همريشه باشند فقط اشتقاق خواهند داشت. مانند: شاعر، شعور- طلعت، طلوع.
به عنوان مثال:
ز مشرق سر كوي، آفتاب طلعت تو / اگر طلوع كند طالعم همايون است
در اين بيت سه واژهي طلعت، طلوع، طالع به كار رفتهاند. اين واژهها با هم جناس نميسازند اما هر سه در سه صامت ط، ل، ع مشتركاند. اين اشتراك صامتها كه از همريشه بودن واژهها برميخيزد،موسيقي دلنشيني را در سراسر بيت بوجود آورده است. در بديع، استفاده از واژگان همريشه را اشتقاق مينامند
اگر تو فارغي از حال دوستان، يارا / فراغت از تو ميسر نميشود ما را
در اين بيت دو كلمهي فارغي و فراغت در آغاز مصراع اول و دوم به كار رفته است اين دو واژه نيز كه از يك ريشه( فرغ) ساخته شدهاند،چند واج يكسان دارند و اين يكساني واجها از اسباب غناي موسيقي شعر است.
دلا، ز رنج حسودان مرنج و واثق باش كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد
در اين بيت ميان رنج و مرنج جناس ديده ميشود.اينك با توجه به ريشهي اين دو واژه در مييابيم كه با هم اشتقاق دارند زيرا از مصدر( رنجيدن) پديد آمدهاند.
تكرار و تصدير:
تكرار: تكرار يك يا چند كلمه است در شعر، به گونهاي كه بتواند بر موسيقي دروني بيفزايد و تاثير سخن را بيشتر سازد- تكرار زماني پديد ميآيد كه كلمهاي دو بار يا بيشتر تكرار شود- اگر واژهاي در آغاز و پايان بيتي تكرار شود، آن را تصدير مينامند.
به عنوان مثال: گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق / من از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
واژهي خاك سه بار و واژهي بيشتر دو بار تكرار شدهاند. اين تكرار ناپيدا كه تا به جستوجوي واژگان تكراري بر نخيزيم، نميتوانيم از آن آگاه باشيم،آرايهاي است كه تكرار خوانده ميشود و موسيقي دروني شعر برخاسته از آن است.
خيال روي كسي در سر است هر كس را / مرا خيال كسي كز خيال بيرون است
در اين مثال خيال و كس هر يك، سه بار تكرار شدهاند و آهنگ دلنواز شعر تا حد زيادي از آرايهي تكرار حاصل ميشود
آدمي در عالم خاكي نميآيد به دست / عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي
واژهي آدمي در آغاز و پايان بيت تكرار شده است اينگونه تكرار را تصدير مينامند. تصدير نيز سبب زيباي و گوشنوازي شعر است و بر تاثير آن ميافزايد. گاه در يك بيت،تكرار و تصدير با هم ديده ميشود كه ذكر تكرار كافي است زيرا هر تصدير نيز نوعي تكرار است.
مراعاتنظير:
آوردن واژههايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند. اين تناسب ميتواند از نظر جنس، نوع، مكان، همراهي و ... باشد. مراعاتنظير سبب تداعي معاني است اين آرايه موجب تكاپوي ذهن مي شود در جستوجوي همزاد و هر نوع تناسب به شرط آگاهي ميتواند يادآور اين همزاد باشد. مراعاتنظير بيش از هر آرايهي ديگري در شعر و نثر فارسي به كار رفته است. به عنوان مثال:
ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
ارغوان- سمن- نرگس و شقايق نام گلهايي است كه در بيت آمدهاند. گويي هر يك نام ديگري را كه نظير و همجنس آنان بوده، به ياد شاعر آورده است. زيباي و تناسبي كه در بيت احساس ميشود از اين نامها پديد ميآيد.
ز خاك من اگر گندم برآيد از آن گر نان پزي مستي فزايد
خمير و نانبا ديوانه گردد تنورش بيت مستانه سرايد
گندم- نان- خمير- نانبا و تنور واژههايي هستند كه با هم تناسب دارند. ظهور اين واژهها در بيت بيسبب نيست. تناسب و ارتباطي كه اين واژهها به سبب ملازمت با يكديگر دارند دليل حضور آنها در بيت است- هر يك از واژهها از طريق تداعي، واژههاي همراه خويش را به ذهن شاعر فرا ميخوانند و موسيقي معنوي بيت ناشي از تناسب اين واژههاست.
واجآرايي:
واجآرايي نغمهي حروف نيز ناميده شده است. تكرار يك واج( صامت يا مصوت) است در كلمههاي يك مصراع يا بيت، به گونهاي كه آفرينندهي موسيقي دروني باشد و بر تاثير شعر بيقزايد- موسيقي برخاسته از واجآرايي صامتها محسوستر است. به عنوان مثال:
جان بيجمال جانان ميل جهان ندارد / هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد
در اين مثال مصوت بلند( آ ) ده بار در واژههاي مختلف تكرار شده است. اگر به موسيقي و آهنگي كه ار بيت برميخيزد دقت كنيم درمييابيم كه تكرار آگاهانهي يك مصوت تا چه اندازه در غناي موسيقي دروني بيت موثر بوده و به گوشنوازي آن كمك كرده است. در همين بيت، تكرار صامت(ج) در مصراع اول نيز به عنوان يك عامل ايجادكنندهي موسيقي لفظي درخور توجه است.
شب است و شاهد وشمع و شراب و شيريني / غنيمت است چنين شب كه دوستان بيني
اگر از حرف ربط (و) در اين مصراع صرفنظر كنيم. اين مصرع شش واژه دارد و پنج واژهي آن با(ش) آغاز ميشوند. تكرار اين صامت، موسيقي دروني مصراع اول را به اوج ميرساند و بر رواني آن ميافزايد د راين مصرع،(و) نيز به صورت مصوت كوتاه(اُ) چهار بار تكرار ميشود، تكرار اين مصوت كوتاه نيز بر موسيقي لفظي بيت ميافزايد وآن را گوشنوازتر و دلنشينتر ميسازد.
تضاد:
در لغت به معني دو چيز را در مقابل يكديگر انداختن و در اصطلاح آن است كه كلمات ضد يكديگر بياورند يا به عبارت ديگر: آوردن دو كلمه با معني متضاد است در سخن براي روشنگري، زيبايي و لطافت آن مانند: روز وشب- تلخ و شيرين- زشت و زيبا- غم و شادي و... تضاد قدرت تداعي دارد و از اين رو سبب تلاش ذهني ميشود تضاد در شعر ونثر به كار ميرود. به عنوان مثال: شادي ندارد آنكه ندارد به دل غمي / آن را كه نيست عالم غم نيست عالمي
شادي كلمهاي است كه بيت با آن آغاز شده و غم كه متضاد آن است در پايان مصراع آمده است. همراهي اين دو واژه، ذهن را درگير اين سوال مي كند كه اين چه شادي است كه از غم ناشي ميشود و تلاش براي پاسخ دادن به اين پرسش، سبب لذت بردن خواننده از اين بيت است.
تو نه مثل آفتابي كه حضور وغيبت افتد / دگران روند وآيند وتو همچنان كه هستي
در اين مثال( حضور و غيبت) در مصراع اول و( روند وآيند) در مصراع دوم با يكديگر تضاد دارند اين تضاد در كنار تشبيه پنهاني كه دربيت به كار رفته، توانسته است در القاي مفهوم موثر باشد و بر زيبايي سخن بيافزايد.
سمیه کشوری
لا لا لا لا
اعتمادي نيست
بيد مجنون
هنوز هم در انتظار ليلي کلمه هاي لام دار را عاشقانه تعبير میکند.
مي رويم زير آن نخل سرد
که تمام شيريني خوشبختي ام را در آغوش کشيده است.
زمان از صفر گذشته
نمي دانمَََ
از کجا آغاز شدي
از محيط بسته ي دايره ي مردمکم
يا از شعاع خيس خورده ي زمين
وسعت زمين فريبت مي دهد
زمين تنگ است
تنگ تر از مردمک آفتاب زده
اين زندگي تمامي ندارد
در شمال غربي تنم
درد
از ميله هاي حصار گذشته
و تمام زواياي درونم را فرا مي گيرد
آب
از پا
دست
دل
و از سرم
گذشت
و من غرق در نگاه خورشيد
به انجماد افکارم فکر مي کنم
سيبي که جاذبه را کشف کرد.
گوشم را تیز میکنم
صدای خس خس زمین
صداي سرفه ي زمين
من
حتي نمي دانم
کجا به خودم نزديک مي شوم
اين فاصله تمامي ندارد
حرفم ليز مي خورد
روي پلک هاي آينه
و تصوير من
پناه مي گيرد
پشت نقابي سياه
که پودش را از شب و تارش را از نخل هاي سوخته بافته اند
کودک درونم را قنداق کرده ام
زير نخل سرد
لا لا لا لا
دست و پا نزن
اين شعر عاشقانه نيست
اين فاصله تمامي ندارد
اين زندگي تمامي ندارد.
در مسیر باد
فاطمه یوسفی
خط ميكشم به روي تمام نگاه تو
بر باد آرزو سفر نميكنم
با خاطرات آبي احساس
بر سنگفرش ذهن خود گذر نميكنم
بايد گذشت حقيقت چو روشن است
با بال نازك خيالم خطر نميكنم
بر بام آسمان پريدن عاشقانه است
من با خيال عاشقانه دگر پر نميكنم
من زخمخوردهام زنگاه خيال خود
بار دگر قصهي غم را مكرر نميكنم
امشب مشوشم زهجوم خاطرت
بيياد تو امشب سحر نميكنم؟
ايستادهام اما هنوز در مسير باد
آري، من از طوفان حادثه حذر نميكنم
شاید محال نیست
راضیه یوسفی
شاید محال نیست
آري پدر، شايد محال نيست
روزي رسد که دست من،
در دستهاي او
چتري شود براي دل بيقرار ما
روزي رسد نگاه در نگا ه هم
پرسد حديث تلخ شب انتظاررا
روزي رسد طلسم سکوت شبانه را
با رمزهق هق من و او بشکند زهم
روزي رسد خيالِ من، با خيالِ او
در آسمانِ حقيقت به هم رسند
روزي رسد تپش قلب بيقرارما
با هم ،براي هم ، نواي عشق سر دهد
روزي رسد معماي بيجواب ما
باعطروصلِ او به پايان خوش رسد
آري پدر شايد محال نيست
آموزش ادبیات
آرایههای ادبی
حبیبه بخشی
اشتقاق:
همريشگي دو يا چند كلمه است كه سبب ميشود واجهاي آنها يكسان باشد0تكرار اين واجهاي همانند، بر موسيقي دروني سخن ميافزايد.
جناسهاي همريشه اشتقاق نيز خواهند داشت يعني اينكه گاه دو واژه كه همريشهاند تنها در يك حرف با هم اختلاف دارند مانند: حرم، حريم- شعر، شاعر- رنج، مرنج و... كه در اين حال هم جناس دارند و هم اشتقاق اما اگر اختلاف آنها در بيش از يك حرف باشد و تنها با هم همريشه باشند فقط اشتقاق خواهند داشت. مانند: شاعر، شعور- طلعت، طلوع.
به عنوان مثال:
ز مشرق سر كوي، آفتاب طلعت تو / اگر طلوع كند طالعم همايون است
در اين بيت سه واژهي طلعت، طلوع، طالع به كار رفتهاند. اين واژهها با هم جناس نميسازند اما هر سه در سه صامت ط، ل، ع مشتركاند. اين اشتراك صامتها كه از همريشه بودن واژهها برميخيزد،موسيقي دلنشيني را در سراسر بيت بوجود آورده است. در بديع، استفاده از واژگان همريشه را اشتقاق مينامند
اگر تو فارغي از حال دوستان، يارا / فراغت از تو ميسر نميشود ما را
در اين بيت دو كلمهي فارغي و فراغت در آغاز مصراع اول و دوم به كار رفته است اين دو واژه نيز كه از يك ريشه( فرغ) ساخته شدهاند،چند واج يكسان دارند و اين يكساني واجها از اسباب غناي موسيقي شعر است.
دلا، ز رنج حسودان مرنج و واثق باش كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد
در اين بيت ميان رنج و مرنج جناس ديده ميشود.اينك با توجه به ريشهي اين دو واژه در مييابيم كه با هم اشتقاق دارند زيرا از مصدر( رنجيدن) پديد آمدهاند.
تكرار و تصدير:
تكرار: تكرار يك يا چند كلمه است در شعر، به گونهاي كه بتواند بر موسيقي دروني بيفزايد و تاثير سخن را بيشتر سازد- تكرار زماني پديد ميآيد كه كلمهاي دو بار يا بيشتر تكرار شود- اگر واژهاي در آغاز و پايان بيتي تكرار شود، آن را تصدير مينامند.
به عنوان مثال: گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق / من از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
واژهي خاك سه بار و واژهي بيشتر دو بار تكرار شدهاند. اين تكرار ناپيدا كه تا به جستوجوي واژگان تكراري بر نخيزيم، نميتوانيم از آن آگاه باشيم،آرايهاي است كه تكرار خوانده ميشود و موسيقي دروني شعر برخاسته از آن است.
خيال روي كسي در سر است هر كس را / مرا خيال كسي كز خيال بيرون است
در اين مثال خيال و كس هر يك، سه بار تكرار شدهاند و آهنگ دلنواز شعر تا حد زيادي از آرايهي تكرار حاصل ميشود
آدمي در عالم خاكي نميآيد به دست / عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي
واژهي آدمي در آغاز و پايان بيت تكرار شده است اينگونه تكرار را تصدير مينامند. تصدير نيز سبب زيباي و گوشنوازي شعر است و بر تاثير آن ميافزايد. گاه در يك بيت،تكرار و تصدير با هم ديده ميشود كه ذكر تكرار كافي است زيرا هر تصدير نيز نوعي تكرار است.
مراعاتنظير:
آوردن واژههايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند. اين تناسب ميتواند از نظر جنس، نوع، مكان، همراهي و ... باشد. مراعاتنظير سبب تداعي معاني است اين آرايه موجب تكاپوي ذهن مي شود در جستوجوي همزاد و هر نوع تناسب به شرط آگاهي ميتواند يادآور اين همزاد باشد. مراعاتنظير بيش از هر آرايهي ديگري در شعر و نثر فارسي به كار رفته است. به عنوان مثال:
ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
ارغوان- سمن- نرگس و شقايق نام گلهايي است كه در بيت آمدهاند. گويي هر يك نام ديگري را كه نظير و همجنس آنان بوده، به ياد شاعر آورده است. زيباي و تناسبي كه در بيت احساس ميشود از اين نامها پديد ميآيد.
ز خاك من اگر گندم برآيد از آن گر نان پزي مستي فزايد
خمير و نانبا ديوانه گردد تنورش بيت مستانه سرايد
گندم- نان- خمير- نانبا و تنور واژههايي هستند كه با هم تناسب دارند. ظهور اين واژهها در بيت بيسبب نيست. تناسب و ارتباطي كه اين واژهها به سبب ملازمت با يكديگر دارند دليل حضور آنها در بيت است- هر يك از واژهها از طريق تداعي، واژههاي همراه خويش را به ذهن شاعر فرا ميخوانند و موسيقي معنوي بيت ناشي از تناسب اين واژههاست.
واجآرايي:
واجآرايي نغمهي حروف نيز ناميده شده است. تكرار يك واج( صامت يا مصوت) است در كلمههاي يك مصراع يا بيت، به گونهاي كه آفرينندهي موسيقي دروني باشد و بر تاثير شعر بيقزايد- موسيقي برخاسته از واجآرايي صامتها محسوستر است. به عنوان مثال:
جان بيجمال جانان ميل جهان ندارد / هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد
در اين مثال مصوت بلند( آ ) ده بار در واژههاي مختلف تكرار شده است. اگر به موسيقي و آهنگي كه ار بيت برميخيزد دقت كنيم درمييابيم كه تكرار آگاهانهي يك مصوت تا چه اندازه در غناي موسيقي دروني بيت موثر بوده و به گوشنوازي آن كمك كرده است. در همين بيت، تكرار صامت(ج) در مصراع اول نيز به عنوان يك عامل ايجادكنندهي موسيقي لفظي درخور توجه است.
شب است و شاهد وشمع و شراب و شيريني / غنيمت است چنين شب كه دوستان بيني
اگر از حرف ربط (و) در اين مصراع صرفنظر كنيم. اين مصرع شش واژه دارد و پنج واژهي آن با(ش) آغاز ميشوند. تكرار اين صامت، موسيقي دروني مصراع اول را به اوج ميرساند و بر رواني آن ميافزايد د راين مصرع،(و) نيز به صورت مصوت كوتاه(اُ) چهار بار تكرار ميشود، تكرار اين مصوت كوتاه نيز بر موسيقي لفظي بيت ميافزايد وآن را گوشنوازتر و دلنشينتر ميسازد.
تضاد:
در لغت به معني دو چيز را در مقابل يكديگر انداختن و در اصطلاح آن است كه كلمات ضد يكديگر بياورند يا به عبارت ديگر: آوردن دو كلمه با معني متضاد است در سخن براي روشنگري، زيبايي و لطافت آن مانند: روز وشب- تلخ و شيرين- زشت و زيبا- غم و شادي و... تضاد قدرت تداعي دارد و از اين رو سبب تلاش ذهني ميشود تضاد در شعر ونثر به كار ميرود. به عنوان مثال: شادي ندارد آنكه ندارد به دل غمي / آن را كه نيست عالم غم نيست عالمي
شادي كلمهاي است كه بيت با آن آغاز شده و غم كه متضاد آن است در پايان مصراع آمده است. همراهي اين دو واژه، ذهن را درگير اين سوال مي كند كه اين چه شادي است كه از غم ناشي ميشود و تلاش براي پاسخ دادن به اين پرسش، سبب لذت بردن خواننده از اين بيت است.
تو نه مثل آفتابي كه حضور وغيبت افتد / دگران روند وآيند وتو همچنان كه هستي
در اين مثال( حضور و غيبت) در مصراع اول و( روند وآيند) در مصراع دوم با يكديگر تضاد دارند اين تضاد در كنار تشبيه پنهاني كه دربيت به كار رفته، توانسته است در القاي مفهوم موثر باشد و بر زيبايي سخن بيافزايد.
۱ نظر:
یادداشت های سه و بیست و یک دقیقه نیمه شب رو هم اگه اینجا بذارید جالب می شه.
ارسال یک نظر