پشت اين جوهر سياه
فاطمه یوسفی
پشت اين جوهر سياه
سيمانهاي ذهنم راخراشيدم
در آيينه هم مشق شب خط خورد
وقتي درخت سيبها مردند
اينجا صداي راز مه آلودي
تيك تاك
روي درخت باورم آشيانه كرد
اين لحظه، لحظهي نبش قبر سوالهاست
اي آدم كوكي! تو رنگ شب نباش
فرياد كن، نترس
در انتهاي حنجرهام ترديد
تاريخ تديسها گم شد؟
حالا كه وقتش نيست خاكستري نباش
اينجا نمير، مرگ
اينجا تمام ثانيهها را تراشيدند
پشت اين جوهر سياه
فصلي نشسته و فرياد ميدارد
اينجا تمام رنگها، بيرنگاند
اين خط نميري هان!
اي جوهر سياه
شبخوش، بخوان با من
مشکلگشا
عبدالرضا آذرمینا
ای که مخصوص دوصد حمد و سنایی، ای تو پول
از تو روشن شده هر چشم و سرایی، ای تو پول
میکنی حفظم ز اسیب زمانه، بی بهانه
بعد الله بهترین مشکل گشایی، ای تو پول
چون تو باشی میشود ضایع، گرانی، خوش بیانی
بهتر از اکسیژن و حتی هوایی، ای تو پول
چون تو را دارم ، ندارم در دلم غم ، میدهم لم
بهتر از صد همسری، خیلی بلایی، ای تو پول
میکنی دولا و خم هر بندهای را پیش رویم
میدهی من را مقام کد خدایی، ای تو پول
گر کسی هم احترامم میکند از دولت توست
قدرت مطلق تویی هم با صفایی، ای تو پول
از تو دارم اعتبار و هر چه دارم، بی توهیچم
چشم و گوشی. پانکراسی. دست و پایی، ای تو پول
با تو دلشادم، بدونت مثل برج زهر مار
زشتی هر پول داری را جلایی، ای تو پول
جان شیرین را فدایت میکنم با دست باز
چون که سر تا پا طلایی، ای تو پول
میدهی مدرک بدون درس خواندن همچو آب
برتر از فوق لیسانس و دکترایی، ای تو پول
میگنی حاجی بدون کردن حتی طواف
چون که گاهی در نظر همچون خدایی، ای تو پول
دلبری در مکتبت باید بیاموزند و بس
کردهای مجنون کسان را از جدایی، ای تو پول
گردش عالم همیشه بر سر انگشت توست
هر زمانی شاه بیچون و چرایی، ای تو پول
خر نشی با این همه تعریف و تمجیدی که شد
با تمام خوبیت بس بی وفایی، ای تو پول
بر سرت در این جهان هی میشود جنگ و جدال
باعث شرمندگی در نزد مایی، ای تو پول
میزنی من را ز عرشم بر زمین در لحظهای
چشمه هر ظلم و جور و هر جفایی، ای تو پول
هر کسی را قیمتی باشد ولیکن آن کریم
میدهد بر بردگانت بد جزایی، ای تو پول
پس بود بهتر که از دل دور گردانم تورا
چون شود از تو نصیبم بد عزایی، ای تو پول
تشنه
مصطفی کارگر
ای آنکه نام تو مهدی ست ما را هدایت کن آقا
تا راه پاکان بگیریم قرآن تلاوت کن آقا
با یک حدیث از حقیقت یک جرعه از معنویت
یک آیه از نور و رحمت از ما عیادت کن آقا
ما را تو با مهربانی چون سوی خود می کشانی
در محضرت می نشانی از خود حکایت کن آقا
ما تشنه ی تشنه هستیم محتاج دست نوازش
با یک نگاه خطابخش بر ما محبت کن آقا
خلقی گرفتار دنیا ای وای از این شور و غوغا
در محضر حق تعالی ما را شفاعت کن آقا
گمگشته دل توی سینه گوید به صوتی حزینه
مهمان شدن در مدینه بر ما عنایت کن آقا
شبهای احیا کجایی در مکه یا کربلایی
پیوسته در گریه یاد از دیوانه هایت کن آقا
در حال ذکر و مناجات هنگام راز و نیازت
به سر چون گرفتی فکر گدایت کن آقا
در محفل ناشکیبان ای آشنای غریبان
بر منبر نور و غفران حق را روایت کن آقا
ما را تو می بینی اما ما راویان تمنا
سهم دل خسته ی ما لطف زیارت کن آقا
پیش نگاه گدایان این عاشقان پریشان
از عالم تلخ غیبت یک لحظه غیبت کن آقا
دلتنگ دلتنگ دلتنگ با بغض و گریه هماهنگ
این حال دل خستگان است بر ما کرامت کن آقا
اندوه ما دوری از توست احساس مهجوری از توست
یک چشمه بر ما نظر کن عزم قیامت کن آقا
ای با تو ایام و اوقات همرنگ عرش و سماوات
ما را برای همیشه غرق حقیقت کن آقا
آموزش ادبیات
حبیبه بخشی
حقیقت و مجاز:
حقیقت: اولین ورایجترین معنایی است که از یک واژه به ذهن میرسد و در واقع واژهای که معنایی حقیقی دارد به عنوان مثال: «فلان کس دست به شمشیر برد و پای فرا پیش نهاد» یا این که «رونده ای در خیابان به زمین خورد و دست و پای او شکست» در این موارد مقصود از دست و پا، همان دست و پای حقیقی است که اندام مخصوص باشد.
مجاز: به کار رفتن واژهای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود علاقه و قرینه. مجاز از این رو در زبان پدید میآید که الفاظ محدود و معانی نامحدوداند. مجاز علاوه بر خیالانگیز بودن، زبان را وسعت میبخشد و در سخن موجب ایجاز و مبالغه میشود. تلاشی که مجاز در ذهن میآفریند، راز هنری بودن و زیبایی آن است.
توجه: کلماتی مانند شیر که چند معنی لغوی دارند مجاز نیستند.
علاقه: پیوند و تناسبی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد اگر علاقه نباشد مجاز هم نخواهد بود.
قرینه: نشانهای است که ذهن را از حقیقت باز میدارد و بر دو نوع است لفظی و معنوی.
بیشتر قرینهها لفظی هستند و منظور از قرینهی معنوی، شرایط زمان و مکان و غیره است که مجاز بودن واژه را نشان میدهد. به عنوان مثال: فلان کس را بر تو دستی نیست و در دوستی تو پای ندارد. در این جا دست معنی قدرت و تسلط و ای معنی ثبات و مقاومت اراده کننده را میرساند.
مثال: فلان کس در دزدی دست دارد. معلوم میشود که کلمهی دست در این جا به معنی مهارت و چیرگی است نه به معنی اندام مخصوص که اینها مجاز هستند.
قرینهی لفظی یا مقالی: لفظی است که قرینه مجاز شده باشد. مانند اینکه میخواهید مرد دانشمند بزرگی را تعریف کنید میگویید: «دریایی را بر کرسی درس دیدم» یا «دریایی در کلاس درس نشسته بود»- جملهی بر کرسی درس دیدم و در کلاس درس نشستن، قرینه است بر اینکه مراد شما از (دریا) مرد دانشمند متبحری است که در فن خود احاطه داشته باشد نه مثلا دریای شمال یا جنوب کشور.
قرینهی معنوی یا حالی: هرگاه لفظی در کار نباشد، اما حالت و وضع و چگونگی گفتار گوینده خود دلالت کند بر اینکه مقصود او معنی مجازی است، آن را قرینهی معنوی و حالی می نامند. مثل اینکه شما در میدان کشتیگیری ایستادهاید و در تعریف یک نفر کشتیگیر چابک شجاع میگویید: عجب شیری است. در اینجا وضع و مکان و حالت شما دلیل است بر اینکه مقصودتان از «شیر»، حیوان درنده معروف نیست بلکه مراد معنی مجازی کلمه یعنی همان کشتیگیر دلاور و چابک است. مثال: مسابقات کشتی دههی فجر در ایران انجام شد و ایران به مقام اول رسید- «ایران» نام کشوری است در آسیای جنوب غربی که مرکز آن تهران است این اولین معنیای است که با شنیدن ایران به ذهن آدمی میرسد. این معنی، معنای حقیقی یا حقیقت نامیده میشود. دومین معنی ایران به معنی تیم یا تیمهایی است که از کشور ایران در این مسابقات شرکت کرده و ایران در واقع محل زندگی این تیم یا تیمهاست مناسبت و پیوندی که این دو معنی را به هم مربوط میسازد همین نکته است معنی دوم ایران معنی مجازی است که مجاز نام دارد پیوند و تناسبی که معنی حقیقی و مجازی را به هم مربوط میسازد علاقه خوانده میشود. فهم معنی مجازی یا مجاز بودن نشانه ممکن نیست باید نشانهای موجود باشد تا ذهن را از معنی حقیقی یا حقیقت باز گرداند و او را به جستوجوی معنی مجازی یا مجاز وادارد این نشانه را قرینه میگویند. گفتیم که قرینه اگر در کلام ذکر شود لفظی و اگر در کلام ذکر نشود معنوی است برای نمونه در این مثال عبارت به مقام اول رسید، قرینه است که نشان میدهد ایران مجاز است. استفاده از مجاز، سخن را از ایجاز بهرمند میکند.
علاقههای مجاز:
علاقه: پیوندی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد. آفرینش مجاز با وجود علاقه صورت میگیرد.
رایجترین علاقهها عبارتاند از:
جزییه: جزیی از یک چیز به جای تمام آن به کار میرود
کلیه: تمام یک چیز به جای جزیی از آن میآید.
محلیه: محل چیزی یه جای خود آن چیز میشود.
سببیه: سبب چیزی جانشین خود آن چیز میشود.
لازمیه: چیزی به دلیل همراهی همیشگی با چیزی، به جای آن به کار میرود.
آلیه: ابزاری جانشین کاری میشود که با آن ابزار انجام میشود. علایق نامحدودند و نباید آن ها را در شمار خاصی محدود کنیم چرا که در این صورت هنرمندان را از خلق مجازهای نو باز میداریم.
گاه مجاز را بیش از یک علاقه میتوان با حقیقت پیوند داد.
پیش دیوار آن چه گویی / هوش دار تا نباشد در پس دیوار گوش
در این بیت میخواهیم بدانیم مجازی که در بیت آمده کدام واژه است و قرینهی این مجاز لفظی است یا معنوی؟- چه علاقهایی حقیقت و مجاز را به هم میپیوندد؟- «گوش» اندام شنوایی آدمی و در این معنا «حقیقت» است بنابراین نمیتواند در پس دیوار بیاید و همین نکته قرینهای است که ذهن را به جستوجوی معنی مجازی وا میدارد. معنی مجازی گوش در این بیت انسان جاسوس است علاقهای که گوش را به انسان جاسوس میپیوندد علاقهی جزییه نام دارد، زیرا گوش جزیی از انسان و اندام شنوایی است.
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/ چه خیالها گذر کرد و نکرد خوابی.
در اینجا، شاعر از دیرپایی شب مینالد و آنگاه با خود میگوید: امشب، آفتاب در این اندیشه نیست که طلوع کند. او به جای اندیشه از چه واژهای استفاده کرده است؟- «سر» مجازی است که در مصراع اول به کار رفته است. مضاف بودن سر قرینه است تا مخاطب دریابد که سر در معنی اندیشه آمده است. علاقهای که خلق چنین مجازی را ممکن میسازد «علاقه ی محلیه» نام دارد زیرا سر محل و جایگاه اندیشه است. این علاقه از رایجترین علاقهها در ادب فارسی است.
تلمیح:
تلمیح اشارهای است به بخشی از دانستههای تاریخی، اساطیری و... یا به عبارت دیگر یعنی به گوشهی چشم اشاره کردن و در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی معروف اشاره کند. ارزش تلمیح به میزان تداعیای بستگی دارد که از آن حاصل میشود. هر قدر اسطورهها و داستانهای مورد اشاره لطیفتر باشند تلمیح تداعی لذت بخشتری را بوجود میآورد. لازمهی بهرهمندی از تلمیح، آگاهی از دانستهای است که شاعر یا نویسنده بدان اشاره میکند. گاهی تلمیحات، مراعات نظیر نیز هستند. به عنوان مثال: ما قصهی سکندر و دارا نخوانده ایم/ از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس. در مصراع اول، شاعر با آوردن دو نام اسکندر و دارا به ماجراهای نبرد اسکندر مقدونی و داریوش سوم پادشاه هخامنشی اشارتی دارد و این اشارت، برای کسی که از آن آگاه باشد، این دانستهی تاریخی را به یاد میآورد. تداعی این رویداد که موسیقی معنوی بیت بدان وابسته است، ذهن را به تلاش وامی دارد و سبب کسب لذت ادبی میگردد. در مصراع دوم «مهر و وفا» بیشتر یادآور عشق و دوستی است اما نام داستانی نیز بوده است. داستانی عاشقانه که قهرمانانش مهر و وفا نام داشتهاند و کسی که این اشارهی باریک و لطیف را بداند از بیت بیشتر لذت خواهد برد.
فاطمه یوسفی
پشت اين جوهر سياه
سيمانهاي ذهنم راخراشيدم
در آيينه هم مشق شب خط خورد
وقتي درخت سيبها مردند
اينجا صداي راز مه آلودي
تيك تاك
روي درخت باورم آشيانه كرد
اين لحظه، لحظهي نبش قبر سوالهاست
اي آدم كوكي! تو رنگ شب نباش
فرياد كن، نترس
در انتهاي حنجرهام ترديد
تاريخ تديسها گم شد؟
حالا كه وقتش نيست خاكستري نباش
اينجا نمير، مرگ
اينجا تمام ثانيهها را تراشيدند
پشت اين جوهر سياه
فصلي نشسته و فرياد ميدارد
اينجا تمام رنگها، بيرنگاند
اين خط نميري هان!
اي جوهر سياه
شبخوش، بخوان با من
مشکلگشا
عبدالرضا آذرمینا
ای که مخصوص دوصد حمد و سنایی، ای تو پول
از تو روشن شده هر چشم و سرایی، ای تو پول
میکنی حفظم ز اسیب زمانه، بی بهانه
بعد الله بهترین مشکل گشایی، ای تو پول
چون تو باشی میشود ضایع، گرانی، خوش بیانی
بهتر از اکسیژن و حتی هوایی، ای تو پول
چون تو را دارم ، ندارم در دلم غم ، میدهم لم
بهتر از صد همسری، خیلی بلایی، ای تو پول
میکنی دولا و خم هر بندهای را پیش رویم
میدهی من را مقام کد خدایی، ای تو پول
گر کسی هم احترامم میکند از دولت توست
قدرت مطلق تویی هم با صفایی، ای تو پول
از تو دارم اعتبار و هر چه دارم، بی توهیچم
چشم و گوشی. پانکراسی. دست و پایی، ای تو پول
با تو دلشادم، بدونت مثل برج زهر مار
زشتی هر پول داری را جلایی، ای تو پول
جان شیرین را فدایت میکنم با دست باز
چون که سر تا پا طلایی، ای تو پول
میدهی مدرک بدون درس خواندن همچو آب
برتر از فوق لیسانس و دکترایی، ای تو پول
میگنی حاجی بدون کردن حتی طواف
چون که گاهی در نظر همچون خدایی، ای تو پول
دلبری در مکتبت باید بیاموزند و بس
کردهای مجنون کسان را از جدایی، ای تو پول
گردش عالم همیشه بر سر انگشت توست
هر زمانی شاه بیچون و چرایی، ای تو پول
خر نشی با این همه تعریف و تمجیدی که شد
با تمام خوبیت بس بی وفایی، ای تو پول
بر سرت در این جهان هی میشود جنگ و جدال
باعث شرمندگی در نزد مایی، ای تو پول
میزنی من را ز عرشم بر زمین در لحظهای
چشمه هر ظلم و جور و هر جفایی، ای تو پول
هر کسی را قیمتی باشد ولیکن آن کریم
میدهد بر بردگانت بد جزایی، ای تو پول
پس بود بهتر که از دل دور گردانم تورا
چون شود از تو نصیبم بد عزایی، ای تو پول
تشنه
مصطفی کارگر
ای آنکه نام تو مهدی ست ما را هدایت کن آقا
تا راه پاکان بگیریم قرآن تلاوت کن آقا
با یک حدیث از حقیقت یک جرعه از معنویت
یک آیه از نور و رحمت از ما عیادت کن آقا
ما را تو با مهربانی چون سوی خود می کشانی
در محضرت می نشانی از خود حکایت کن آقا
ما تشنه ی تشنه هستیم محتاج دست نوازش
با یک نگاه خطابخش بر ما محبت کن آقا
خلقی گرفتار دنیا ای وای از این شور و غوغا
در محضر حق تعالی ما را شفاعت کن آقا
گمگشته دل توی سینه گوید به صوتی حزینه
مهمان شدن در مدینه بر ما عنایت کن آقا
شبهای احیا کجایی در مکه یا کربلایی
پیوسته در گریه یاد از دیوانه هایت کن آقا
در حال ذکر و مناجات هنگام راز و نیازت
به سر چون گرفتی فکر گدایت کن آقا
در محفل ناشکیبان ای آشنای غریبان
بر منبر نور و غفران حق را روایت کن آقا
ما را تو می بینی اما ما راویان تمنا
سهم دل خسته ی ما لطف زیارت کن آقا
پیش نگاه گدایان این عاشقان پریشان
از عالم تلخ غیبت یک لحظه غیبت کن آقا
دلتنگ دلتنگ دلتنگ با بغض و گریه هماهنگ
این حال دل خستگان است بر ما کرامت کن آقا
اندوه ما دوری از توست احساس مهجوری از توست
یک چشمه بر ما نظر کن عزم قیامت کن آقا
ای با تو ایام و اوقات همرنگ عرش و سماوات
ما را برای همیشه غرق حقیقت کن آقا
آموزش ادبیات
حبیبه بخشی
حقیقت و مجاز:
حقیقت: اولین ورایجترین معنایی است که از یک واژه به ذهن میرسد و در واقع واژهای که معنایی حقیقی دارد به عنوان مثال: «فلان کس دست به شمشیر برد و پای فرا پیش نهاد» یا این که «رونده ای در خیابان به زمین خورد و دست و پای او شکست» در این موارد مقصود از دست و پا، همان دست و پای حقیقی است که اندام مخصوص باشد.
مجاز: به کار رفتن واژهای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود علاقه و قرینه. مجاز از این رو در زبان پدید میآید که الفاظ محدود و معانی نامحدوداند. مجاز علاوه بر خیالانگیز بودن، زبان را وسعت میبخشد و در سخن موجب ایجاز و مبالغه میشود. تلاشی که مجاز در ذهن میآفریند، راز هنری بودن و زیبایی آن است.
توجه: کلماتی مانند شیر که چند معنی لغوی دارند مجاز نیستند.
علاقه: پیوند و تناسبی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد اگر علاقه نباشد مجاز هم نخواهد بود.
قرینه: نشانهای است که ذهن را از حقیقت باز میدارد و بر دو نوع است لفظی و معنوی.
بیشتر قرینهها لفظی هستند و منظور از قرینهی معنوی، شرایط زمان و مکان و غیره است که مجاز بودن واژه را نشان میدهد. به عنوان مثال: فلان کس را بر تو دستی نیست و در دوستی تو پای ندارد. در این جا دست معنی قدرت و تسلط و ای معنی ثبات و مقاومت اراده کننده را میرساند.
مثال: فلان کس در دزدی دست دارد. معلوم میشود که کلمهی دست در این جا به معنی مهارت و چیرگی است نه به معنی اندام مخصوص که اینها مجاز هستند.
قرینهی لفظی یا مقالی: لفظی است که قرینه مجاز شده باشد. مانند اینکه میخواهید مرد دانشمند بزرگی را تعریف کنید میگویید: «دریایی را بر کرسی درس دیدم» یا «دریایی در کلاس درس نشسته بود»- جملهی بر کرسی درس دیدم و در کلاس درس نشستن، قرینه است بر اینکه مراد شما از (دریا) مرد دانشمند متبحری است که در فن خود احاطه داشته باشد نه مثلا دریای شمال یا جنوب کشور.
قرینهی معنوی یا حالی: هرگاه لفظی در کار نباشد، اما حالت و وضع و چگونگی گفتار گوینده خود دلالت کند بر اینکه مقصود او معنی مجازی است، آن را قرینهی معنوی و حالی می نامند. مثل اینکه شما در میدان کشتیگیری ایستادهاید و در تعریف یک نفر کشتیگیر چابک شجاع میگویید: عجب شیری است. در اینجا وضع و مکان و حالت شما دلیل است بر اینکه مقصودتان از «شیر»، حیوان درنده معروف نیست بلکه مراد معنی مجازی کلمه یعنی همان کشتیگیر دلاور و چابک است. مثال: مسابقات کشتی دههی فجر در ایران انجام شد و ایران به مقام اول رسید- «ایران» نام کشوری است در آسیای جنوب غربی که مرکز آن تهران است این اولین معنیای است که با شنیدن ایران به ذهن آدمی میرسد. این معنی، معنای حقیقی یا حقیقت نامیده میشود. دومین معنی ایران به معنی تیم یا تیمهایی است که از کشور ایران در این مسابقات شرکت کرده و ایران در واقع محل زندگی این تیم یا تیمهاست مناسبت و پیوندی که این دو معنی را به هم مربوط میسازد همین نکته است معنی دوم ایران معنی مجازی است که مجاز نام دارد پیوند و تناسبی که معنی حقیقی و مجازی را به هم مربوط میسازد علاقه خوانده میشود. فهم معنی مجازی یا مجاز بودن نشانه ممکن نیست باید نشانهای موجود باشد تا ذهن را از معنی حقیقی یا حقیقت باز گرداند و او را به جستوجوی معنی مجازی یا مجاز وادارد این نشانه را قرینه میگویند. گفتیم که قرینه اگر در کلام ذکر شود لفظی و اگر در کلام ذکر نشود معنوی است برای نمونه در این مثال عبارت به مقام اول رسید، قرینه است که نشان میدهد ایران مجاز است. استفاده از مجاز، سخن را از ایجاز بهرمند میکند.
علاقههای مجاز:
علاقه: پیوندی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد. آفرینش مجاز با وجود علاقه صورت میگیرد.
رایجترین علاقهها عبارتاند از:
جزییه: جزیی از یک چیز به جای تمام آن به کار میرود
کلیه: تمام یک چیز به جای جزیی از آن میآید.
محلیه: محل چیزی یه جای خود آن چیز میشود.
سببیه: سبب چیزی جانشین خود آن چیز میشود.
لازمیه: چیزی به دلیل همراهی همیشگی با چیزی، به جای آن به کار میرود.
آلیه: ابزاری جانشین کاری میشود که با آن ابزار انجام میشود. علایق نامحدودند و نباید آن ها را در شمار خاصی محدود کنیم چرا که در این صورت هنرمندان را از خلق مجازهای نو باز میداریم.
گاه مجاز را بیش از یک علاقه میتوان با حقیقت پیوند داد.
پیش دیوار آن چه گویی / هوش دار تا نباشد در پس دیوار گوش
در این بیت میخواهیم بدانیم مجازی که در بیت آمده کدام واژه است و قرینهی این مجاز لفظی است یا معنوی؟- چه علاقهایی حقیقت و مجاز را به هم میپیوندد؟- «گوش» اندام شنوایی آدمی و در این معنا «حقیقت» است بنابراین نمیتواند در پس دیوار بیاید و همین نکته قرینهای است که ذهن را به جستوجوی معنی مجازی وا میدارد. معنی مجازی گوش در این بیت انسان جاسوس است علاقهای که گوش را به انسان جاسوس میپیوندد علاقهی جزییه نام دارد، زیرا گوش جزیی از انسان و اندام شنوایی است.
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/ چه خیالها گذر کرد و نکرد خوابی.
در اینجا، شاعر از دیرپایی شب مینالد و آنگاه با خود میگوید: امشب، آفتاب در این اندیشه نیست که طلوع کند. او به جای اندیشه از چه واژهای استفاده کرده است؟- «سر» مجازی است که در مصراع اول به کار رفته است. مضاف بودن سر قرینه است تا مخاطب دریابد که سر در معنی اندیشه آمده است. علاقهای که خلق چنین مجازی را ممکن میسازد «علاقه ی محلیه» نام دارد زیرا سر محل و جایگاه اندیشه است. این علاقه از رایجترین علاقهها در ادب فارسی است.
تلمیح:
تلمیح اشارهای است به بخشی از دانستههای تاریخی، اساطیری و... یا به عبارت دیگر یعنی به گوشهی چشم اشاره کردن و در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی معروف اشاره کند. ارزش تلمیح به میزان تداعیای بستگی دارد که از آن حاصل میشود. هر قدر اسطورهها و داستانهای مورد اشاره لطیفتر باشند تلمیح تداعی لذت بخشتری را بوجود میآورد. لازمهی بهرهمندی از تلمیح، آگاهی از دانستهای است که شاعر یا نویسنده بدان اشاره میکند. گاهی تلمیحات، مراعات نظیر نیز هستند. به عنوان مثال: ما قصهی سکندر و دارا نخوانده ایم/ از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس. در مصراع اول، شاعر با آوردن دو نام اسکندر و دارا به ماجراهای نبرد اسکندر مقدونی و داریوش سوم پادشاه هخامنشی اشارتی دارد و این اشارت، برای کسی که از آن آگاه باشد، این دانستهی تاریخی را به یاد میآورد. تداعی این رویداد که موسیقی معنوی بیت بدان وابسته است، ذهن را به تلاش وامی دارد و سبب کسب لذت ادبی میگردد. در مصراع دوم «مهر و وفا» بیشتر یادآور عشق و دوستی است اما نام داستانی نیز بوده است. داستانی عاشقانه که قهرمانانش مهر و وفا نام داشتهاند و کسی که این اشارهی باریک و لطیف را بداند از بیت بیشتر لذت خواهد برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر