علی
فوزیه عبدالهی
علی پسر ساده روستاییه که همراه پدرش برای کار به شهر اومدن. پدر علی تو یکی از ساختمونای شهر سرایداره. در این گیرودار علی دوستایی پیدا میکنه. دوستای علی، همه از بچههای بالاشهر و پولدارن. علی هم خجالت میکشه پدرش رو به دوستاش معرفی کنه. «یکی از مهمونیهایی که تو خونهی علی برگزار شد:»
علی: بفرمایید تو بچهها، هیچکی نیس.
(یکی از دوستان علی) هومن: خودت تنهایی؟ خوش به حالت! هیچکی بهت گیر نمیده
علی: آره دیگه، مائیم و این اتاق و بس.
هومن: خب بچهها! معطلش نکنید، بیاین تو دیگه.
سیاوش: بفرما، بفرما!
علی: بچهها بنشینید تا برم چند تا چای بریزم و بیام، راحت راحت باشین! داش سیاجون پاهاتو دراز کن فدات شم!
(علی در حال ریختن چای) علی: خوب شد اومدین وگرنه تنهایی چای نمیچسبید.
(هومن در حالیکه قاب عکس پدر علی رو نگاه میکند) هومن: این دیگه کیه علی جون؟! حداقل عکس «براد پیت» رو میذاشتی، بیکلاس!
علی: عکس قدیمی پدرمه، ولی حالا خیلی خوشتیپتره.
(پدر علی در حالی که حیاط رو تمیز میکنه صدای اونا رو میشنوه و خیلی ناراحت میشه)
هومن: علی جون! سیگارمو فراموش کردم، سیگار داری یا نه؟
علی: نه بابا، سیگاری نیستم.
سیاوش: اه... اه... چه بچه ننه، معلومه هنوز بزرگ نشدی، کوچولو!
(علی در حالی که کمی ناراحت شده بود) علی: یعنی میکشم ولی الآن ندارم.
(هومن کاستی رو از جیبش بیرون میاره و میگه) هومن: بگیر، از آهنگهای توپه! همین چند ماه پیش آلبوم شده، اولین نفری که نوارو داره منم، بگیر و حالشو ببر، داداش! علی: دستخوش بابا! تو دیگه کی هستی! (سیاوش خمیازهای میکشه و در حالیکه با همان صحبت میکند) سیاوش: پاشو هومن! پاشو که صبح شد بریم دیگه.
هومن: آره بریم. علی جون فدات شم ما دیگه بریم، کاری نداری؟!
علی: نه بچهها، خیلی خوش گذشت. هومن: پس بای تا فردا شب خونهی ما ولی کلک آخر پدرتو ندیدیما! علی: پس فردا افتادیم شامو؟!
هومن: آره جونم. اون شکن صاب مردتم صابون بزن. ( و میروند و در را هم به هم میکوبند)(از بسته شدن در، پدر علی که روی زمین سرد کنار باغچه درهم پیچیده بود بیدار شد و رفت تو اتاق)
پدر: پسرم! دست بردار از دوستات. اینا برات رفیق بشو نیستن بابا! حالا ببین کی بهت گفتم.
علی: باز گیر دادی! (و پتو رو، رو سرش کشید و چند دقیقه بعد، صدای خروپفش بالا رفت.)
(از صد متری خونهی هومن، صدای آهنگ به گوش میرسه. علی در حالیکه لباس و شلوار و کفشش رو از بچههای ساختمونشون قرض گرفته بود به در خونهی هومن نزدیک میشد. از دور خونه زیبا و مجللی رو دید که با نشونیهای هومن مطابقت داشت. تو دلش آهی کشید و خیلی حسرت خورد. زنگ در رو زد. در باز شد و رفت بالا) (علی با داد و هوار و با صدای بلند حرف میزد تا صداش به گوش هومن برسه)
علی: هومن، پسر چه خبره؟!
هومن: آره بابا، بیا بشین.
علی: هومن خوش به حالت اون بنز تو حیاط مال خودتونه؟! هومن: آره، قابلی نداره جون علی! علی: مرسی داداش، مردی!
( علی مردی رو دید که گوشهای نشسته بود و منقل و ذغالش آتیش بود و فضای خونه رو پر از دود تریاک کرده بود و هی میخندید و مهمونا رو تعارف میکرد، علی سرفه کنان پرسید.) علی: این دیگه کیه؟! ضایع است بابا!
(هومن با پا به اون مرد کوبید) هومن: احمق پدرمه. (و پک عمیقی به سیگارش زد)
او که پسر ساده روستاییای بود و تو خانوادهاش همچین رفتاری ندیده بود کلی متاثر شد و از اونجا اومد بیرون و به خونه رسید. پدرش رو دید که منتظرش تو حیاط نشسته) علی: بابا! من اشتباه کردم، متاسفم.
پدر: همین که فهمیدی اشتباه کردی خیلی خوبه پسرم، خوبه که خیلی زود به اشتباهت پی بردی.
(علی پدر را در آغوش میکشد) علی: نوکرتم بابا!
اعتراف
ابراهیم اسدی
* نه !
من آنقدرها هم شجاع نیستم
اعتراف کردم
برایم
همانند شکنجه شدن است
*انگار کسی کف پاهایم هیزم داغ می گذارد
انگار می خواهد روی پیشانیم هیزم داغ بگذارد
فرد نزدیک که می شود
دلم سرجایش
تندتند
درجا می زند
تنم گرگرفته
می ترسم
پاهایم دوباره سست شدند
درجایم نیم خیز می شوم
تنم دوباره
شل و لرزان است
*تو
سنگین گام برمی داری
و سنگینی قدمهایت
در قلبم حس می شود...
کوچ
ظهير سالي
به من مهتاب هم حتي حسادت ميكند اي دوست
زماني كه به لبخند تو عادت ميكند اي دوست
دلم ميايستد با يك نگاه مهربان تو
تو معبودي و من عاشق، تو را تنها عبادت ميكند، اي دوست
بياد آن قرار آخرين، آنجا كه پونهاي تنها
دل بيتاب من پر ميكشد هر وقت فرصت ميكند اي دوست
هنوز آن خاطره، آن لحظهِ زيباي روحاني
از اين گمگشته مهمر، سلب طاقت ميكند، اي دوست
اگر يكشب بهيادت تا سحر اشكي نريزم من
چو گلبرگي جدا از گل احساس ندامت ميكند اي دوست
سوار ابرها بودي از دل چون پرستوي مهاجر كوچ ميكردي
ولي اصلا هيچ فهميدي غمت در من قيامت ميكند؟ اي دوست
اگر چون ماه در اوج فلك تنهاي تنهايم
تو تقصيري نداري، زمانه اينچنين با من لجاجت ميكند، اي دوست
تو رفتي از كنارم، ليك يادت در دلم باقياست
بيادت هر كجا باشي، تمناي سلامت ميكند، اي دوست
آموزش ادبیات
ادبیات و سینما
مینا غفوری
ادبيات و سينما دو مقوله متفاوتند و هر يك ساز و كاري مجزا دارند. اما اگر از اصرار خود بر تفاوت بنيادي اين دو بكاهيم، متوجه شباهت هاي بسيار آنها ميشويم و آن گاه با قياس عناصر مشابه در اين دو، شايد به نتايج مفيد و جالب توجهي نيز دست يابيم.
همیشه مذاکراتی دربارهی رابطهی بین سینما و هنرهای دیگر وجود داشته است، مخصوصا در رابطهی سینما و ادبیات. در حقیقت، هر دوی این هنرها بر همدیگر تاثیر گذاشته و وام دار یکدیگر هستند. روشنترین شکل رابطه، اقتباس از متنهای ادبیاتی در فیلم هاست، هرچند ممکن است تغییر و تبدیلاتی هم در این بین وجود داشته باشد. از طرف دیگر، نمایشنامهها میتوانند به عنوان متنهای ادبی در نظر گرفته شوند، اگرچه آنها هنوز در دایرهی ادبیاتی مورد قبول واقع نشدهاند. تولد رمان با تولد سينما مقارن است و تولد رمان رئاليستي با تولد دوربين عکاسي.
یک سری فنها هستند که هم در ادبیات و هم در سینما به کار گرفته میشوند. از یک سو بسیاری از نویسندگان قرن 20 نظیر ناباکو، گریر و شپارد اعتراف کردهاند که تحت تاثیر فنهای سینمایی بودهاند و از سوی دیگر فیلمها از خیلی از فنهایی استفاده میکنند که در ادبیات هم یافت میشوند. قابل توجهترین این فن ها:
1- فلش بک(پیش نما): از زمان حال بریدن و به زمان گذشته برگشتن برای واضح کردن اتفاقاتی که در گذشته رخ داده او راوی، آنها را تا زمان حال از قلم انداخته است.
2- فلش فروارد: وابستگی دور از پیشگویی نمایشی است، وسیلهای ادبی که یک حادثه، وقوع حادثهی دیگر را پیش بینی میکند و یا نشانههایی که داده میشود تا خبر وقوع حادثهای را قبل از اتفاق افتادنش به ما بدهد. به طور واضحتر، در یک لحظهی خاص از زمان حال بریدن، به زمان آینده رفتن و آینده را دیدن و دوباره برگشتن به زمان حال.
3- زاویهی دید: یعنی داستان از دید چه کسی و در چه موقعیتی روایت میشود. موقعیت و انتخاب زاویهی دید به راحتی میتواند بر عناصر دیگر تاثیر داشته باشد معمولاً در داستان از سه زاویه دید استفاده میشود که عبارتند از: زاویهی دید اول شخص، زاویهی دید دانای کل(1)، زاویهی دید دانای کل(2).
اقتباس از آثار شاخص ادبی برای تولید فیلمهای سینمایی از جمله موضوعاتی است که در ایران بحثهای بسیاری برانگیخته است. اقتباس سينما از ادبيات نوعي ترجمه محسوب ميشود. البته تصوير ترجمه شده بايد نزديک به متن اصلي باشد. تقریباً بیشتر سینماگران ما معتقدند سینمای ما مشکل فیلمنامه دارد و این مشکل به ضعف در قصهگویی برمیگردد. منشا این ضعف در قصهگویی نیز معمولاً رابطه ناقص سینما با ادبیات داستانی معاصر در نظر گرفته میشود.
فیلمنامه تعریف داستان کوتاه که (برشی از زندگیست) را در بر میگیرد بسط و گسترش مییابد و شخصیتش به اشخاص بدل میشود پس مسلماً یک فیلمنامهنویس خوب داستانپرداز خوبی نیز هست گاهی عناصری از دو نوشته هم در قالب تفاوتها جا میگیرد و هم شباهتها.
ـ شباهتها: عناصری مانند روایت داستان، شخصیت، کشمکش، موقعیت زمانی و مکانی، دیالوگ و مونولوگ، زاویهی دید و نقاط عطف و اوج این شباهتها را به وجود میآورند.
ـ تفاوتها:
تفاوتهای داستان و فیلمنامه بیشتر خود را در نوع بیان روایت صحنه و فضاسازی نشان میدهند و معمولاً در نگاه اول قابل دیدن هستند همچنین در فیلمنامه نویسنده مجبور است از فعل مضارع استفاده کند اما در داستان برای استفاده از افعال محدودیتی وجود ندارد.
در سالهای اخیر فعالیتهایی در جهت سامان دادن به اقتباس ادبی صورت گرفتهاند ولی هر قدر هم که مدیران فرهنگی به آن اشتیاق نشان دهند، همچنان و همچنان طرح اقتباس ادبی، طرحی رؤیاگون به نظر میرسد. یعنی تا وقتی که:
ـ ممیزی ادبیات با سینما تفاوت فاحش داشته باشد
ـ رماننویسان ما نتوانند از این راه ارتزاق کنند
ـ مردم به عادت مطالعه رو نیاورند
ـ تهیهکنندگان سینما و مدیران تلویزیون خرید حق اقتباس را دور ریختن پول بدانند
ـ رماننویسان جذابیت آثارشان را خوار بشمارند
ـ نویسندگان گمان کنند سینما صرفا و باید ذهن آنان را مصور کند
ـ کارگردانان ما از قرار گرفتن نام یک رماننویس در کنارشان هراسان نشوند
ـ فیلمنامهنویسان به اصول اقتباس ادبی پی نبرند.
در سینمای موفق پس از انقلاب ایران، اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی متأخر یا كهن، نقشی حیاتی بازی كردند و این نقش همچنان ادامه دارد. «مرادی كرمانی» نامی است كه در این اقتباسها، ستاره نخست است در میان نویسندگانی كه آثارشان مورد اقتباس قرار گرفته است. "گاو"ساخته داریوش مهرجویی در این گونه اقتباسها، یك نقطه عطف بود هم به دلیل ساخت سینمایی منحصربهفرد، هم به دلیل اقتباس درست از یك داستان مدرن و امروزی.«قصه های مجید» كیومرث پوراحمد، «مربای شیرین» مرضیه بروند، «مهمان مامان» داریوش مهرجویی، «خمره» ابراهیم فروزش، «تك درختها»ی سعید ابراهیمیفر و...از آثاری هستند كه هم با استقبال منتقدان، هم تماشاگران مواجه بودند.
فوزیه عبدالهی
علی پسر ساده روستاییه که همراه پدرش برای کار به شهر اومدن. پدر علی تو یکی از ساختمونای شهر سرایداره. در این گیرودار علی دوستایی پیدا میکنه. دوستای علی، همه از بچههای بالاشهر و پولدارن. علی هم خجالت میکشه پدرش رو به دوستاش معرفی کنه. «یکی از مهمونیهایی که تو خونهی علی برگزار شد:»
علی: بفرمایید تو بچهها، هیچکی نیس.
(یکی از دوستان علی) هومن: خودت تنهایی؟ خوش به حالت! هیچکی بهت گیر نمیده
علی: آره دیگه، مائیم و این اتاق و بس.
هومن: خب بچهها! معطلش نکنید، بیاین تو دیگه.
سیاوش: بفرما، بفرما!
علی: بچهها بنشینید تا برم چند تا چای بریزم و بیام، راحت راحت باشین! داش سیاجون پاهاتو دراز کن فدات شم!
(علی در حال ریختن چای) علی: خوب شد اومدین وگرنه تنهایی چای نمیچسبید.
(هومن در حالیکه قاب عکس پدر علی رو نگاه میکند) هومن: این دیگه کیه علی جون؟! حداقل عکس «براد پیت» رو میذاشتی، بیکلاس!
علی: عکس قدیمی پدرمه، ولی حالا خیلی خوشتیپتره.
(پدر علی در حالی که حیاط رو تمیز میکنه صدای اونا رو میشنوه و خیلی ناراحت میشه)
هومن: علی جون! سیگارمو فراموش کردم، سیگار داری یا نه؟
علی: نه بابا، سیگاری نیستم.
سیاوش: اه... اه... چه بچه ننه، معلومه هنوز بزرگ نشدی، کوچولو!
(علی در حالی که کمی ناراحت شده بود) علی: یعنی میکشم ولی الآن ندارم.
(هومن کاستی رو از جیبش بیرون میاره و میگه) هومن: بگیر، از آهنگهای توپه! همین چند ماه پیش آلبوم شده، اولین نفری که نوارو داره منم، بگیر و حالشو ببر، داداش! علی: دستخوش بابا! تو دیگه کی هستی! (سیاوش خمیازهای میکشه و در حالیکه با همان صحبت میکند) سیاوش: پاشو هومن! پاشو که صبح شد بریم دیگه.
هومن: آره بریم. علی جون فدات شم ما دیگه بریم، کاری نداری؟!
علی: نه بچهها، خیلی خوش گذشت. هومن: پس بای تا فردا شب خونهی ما ولی کلک آخر پدرتو ندیدیما! علی: پس فردا افتادیم شامو؟!
هومن: آره جونم. اون شکن صاب مردتم صابون بزن. ( و میروند و در را هم به هم میکوبند)(از بسته شدن در، پدر علی که روی زمین سرد کنار باغچه درهم پیچیده بود بیدار شد و رفت تو اتاق)
پدر: پسرم! دست بردار از دوستات. اینا برات رفیق بشو نیستن بابا! حالا ببین کی بهت گفتم.
علی: باز گیر دادی! (و پتو رو، رو سرش کشید و چند دقیقه بعد، صدای خروپفش بالا رفت.)
(از صد متری خونهی هومن، صدای آهنگ به گوش میرسه. علی در حالیکه لباس و شلوار و کفشش رو از بچههای ساختمونشون قرض گرفته بود به در خونهی هومن نزدیک میشد. از دور خونه زیبا و مجللی رو دید که با نشونیهای هومن مطابقت داشت. تو دلش آهی کشید و خیلی حسرت خورد. زنگ در رو زد. در باز شد و رفت بالا) (علی با داد و هوار و با صدای بلند حرف میزد تا صداش به گوش هومن برسه)
علی: هومن، پسر چه خبره؟!
هومن: آره بابا، بیا بشین.
علی: هومن خوش به حالت اون بنز تو حیاط مال خودتونه؟! هومن: آره، قابلی نداره جون علی! علی: مرسی داداش، مردی!
( علی مردی رو دید که گوشهای نشسته بود و منقل و ذغالش آتیش بود و فضای خونه رو پر از دود تریاک کرده بود و هی میخندید و مهمونا رو تعارف میکرد، علی سرفه کنان پرسید.) علی: این دیگه کیه؟! ضایع است بابا!
(هومن با پا به اون مرد کوبید) هومن: احمق پدرمه. (و پک عمیقی به سیگارش زد)
او که پسر ساده روستاییای بود و تو خانوادهاش همچین رفتاری ندیده بود کلی متاثر شد و از اونجا اومد بیرون و به خونه رسید. پدرش رو دید که منتظرش تو حیاط نشسته) علی: بابا! من اشتباه کردم، متاسفم.
پدر: همین که فهمیدی اشتباه کردی خیلی خوبه پسرم، خوبه که خیلی زود به اشتباهت پی بردی.
(علی پدر را در آغوش میکشد) علی: نوکرتم بابا!
اعتراف
ابراهیم اسدی
* نه !
من آنقدرها هم شجاع نیستم
اعتراف کردم
برایم
همانند شکنجه شدن است
*انگار کسی کف پاهایم هیزم داغ می گذارد
انگار می خواهد روی پیشانیم هیزم داغ بگذارد
فرد نزدیک که می شود
دلم سرجایش
تندتند
درجا می زند
تنم گرگرفته
می ترسم
پاهایم دوباره سست شدند
درجایم نیم خیز می شوم
تنم دوباره
شل و لرزان است
*تو
سنگین گام برمی داری
و سنگینی قدمهایت
در قلبم حس می شود...
کوچ
ظهير سالي
به من مهتاب هم حتي حسادت ميكند اي دوست
زماني كه به لبخند تو عادت ميكند اي دوست
دلم ميايستد با يك نگاه مهربان تو
تو معبودي و من عاشق، تو را تنها عبادت ميكند، اي دوست
بياد آن قرار آخرين، آنجا كه پونهاي تنها
دل بيتاب من پر ميكشد هر وقت فرصت ميكند اي دوست
هنوز آن خاطره، آن لحظهِ زيباي روحاني
از اين گمگشته مهمر، سلب طاقت ميكند، اي دوست
اگر يكشب بهيادت تا سحر اشكي نريزم من
چو گلبرگي جدا از گل احساس ندامت ميكند اي دوست
سوار ابرها بودي از دل چون پرستوي مهاجر كوچ ميكردي
ولي اصلا هيچ فهميدي غمت در من قيامت ميكند؟ اي دوست
اگر چون ماه در اوج فلك تنهاي تنهايم
تو تقصيري نداري، زمانه اينچنين با من لجاجت ميكند، اي دوست
تو رفتي از كنارم، ليك يادت در دلم باقياست
بيادت هر كجا باشي، تمناي سلامت ميكند، اي دوست
آموزش ادبیات
ادبیات و سینما
مینا غفوری
ادبيات و سينما دو مقوله متفاوتند و هر يك ساز و كاري مجزا دارند. اما اگر از اصرار خود بر تفاوت بنيادي اين دو بكاهيم، متوجه شباهت هاي بسيار آنها ميشويم و آن گاه با قياس عناصر مشابه در اين دو، شايد به نتايج مفيد و جالب توجهي نيز دست يابيم.
همیشه مذاکراتی دربارهی رابطهی بین سینما و هنرهای دیگر وجود داشته است، مخصوصا در رابطهی سینما و ادبیات. در حقیقت، هر دوی این هنرها بر همدیگر تاثیر گذاشته و وام دار یکدیگر هستند. روشنترین شکل رابطه، اقتباس از متنهای ادبیاتی در فیلم هاست، هرچند ممکن است تغییر و تبدیلاتی هم در این بین وجود داشته باشد. از طرف دیگر، نمایشنامهها میتوانند به عنوان متنهای ادبی در نظر گرفته شوند، اگرچه آنها هنوز در دایرهی ادبیاتی مورد قبول واقع نشدهاند. تولد رمان با تولد سينما مقارن است و تولد رمان رئاليستي با تولد دوربين عکاسي.
یک سری فنها هستند که هم در ادبیات و هم در سینما به کار گرفته میشوند. از یک سو بسیاری از نویسندگان قرن 20 نظیر ناباکو، گریر و شپارد اعتراف کردهاند که تحت تاثیر فنهای سینمایی بودهاند و از سوی دیگر فیلمها از خیلی از فنهایی استفاده میکنند که در ادبیات هم یافت میشوند. قابل توجهترین این فن ها:
1- فلش بک(پیش نما): از زمان حال بریدن و به زمان گذشته برگشتن برای واضح کردن اتفاقاتی که در گذشته رخ داده او راوی، آنها را تا زمان حال از قلم انداخته است.
2- فلش فروارد: وابستگی دور از پیشگویی نمایشی است، وسیلهای ادبی که یک حادثه، وقوع حادثهی دیگر را پیش بینی میکند و یا نشانههایی که داده میشود تا خبر وقوع حادثهای را قبل از اتفاق افتادنش به ما بدهد. به طور واضحتر، در یک لحظهی خاص از زمان حال بریدن، به زمان آینده رفتن و آینده را دیدن و دوباره برگشتن به زمان حال.
3- زاویهی دید: یعنی داستان از دید چه کسی و در چه موقعیتی روایت میشود. موقعیت و انتخاب زاویهی دید به راحتی میتواند بر عناصر دیگر تاثیر داشته باشد معمولاً در داستان از سه زاویه دید استفاده میشود که عبارتند از: زاویهی دید اول شخص، زاویهی دید دانای کل(1)، زاویهی دید دانای کل(2).
اقتباس از آثار شاخص ادبی برای تولید فیلمهای سینمایی از جمله موضوعاتی است که در ایران بحثهای بسیاری برانگیخته است. اقتباس سينما از ادبيات نوعي ترجمه محسوب ميشود. البته تصوير ترجمه شده بايد نزديک به متن اصلي باشد. تقریباً بیشتر سینماگران ما معتقدند سینمای ما مشکل فیلمنامه دارد و این مشکل به ضعف در قصهگویی برمیگردد. منشا این ضعف در قصهگویی نیز معمولاً رابطه ناقص سینما با ادبیات داستانی معاصر در نظر گرفته میشود.
فیلمنامه تعریف داستان کوتاه که (برشی از زندگیست) را در بر میگیرد بسط و گسترش مییابد و شخصیتش به اشخاص بدل میشود پس مسلماً یک فیلمنامهنویس خوب داستانپرداز خوبی نیز هست گاهی عناصری از دو نوشته هم در قالب تفاوتها جا میگیرد و هم شباهتها.
ـ شباهتها: عناصری مانند روایت داستان، شخصیت، کشمکش، موقعیت زمانی و مکانی، دیالوگ و مونولوگ، زاویهی دید و نقاط عطف و اوج این شباهتها را به وجود میآورند.
ـ تفاوتها:
تفاوتهای داستان و فیلمنامه بیشتر خود را در نوع بیان روایت صحنه و فضاسازی نشان میدهند و معمولاً در نگاه اول قابل دیدن هستند همچنین در فیلمنامه نویسنده مجبور است از فعل مضارع استفاده کند اما در داستان برای استفاده از افعال محدودیتی وجود ندارد.
در سالهای اخیر فعالیتهایی در جهت سامان دادن به اقتباس ادبی صورت گرفتهاند ولی هر قدر هم که مدیران فرهنگی به آن اشتیاق نشان دهند، همچنان و همچنان طرح اقتباس ادبی، طرحی رؤیاگون به نظر میرسد. یعنی تا وقتی که:
ـ ممیزی ادبیات با سینما تفاوت فاحش داشته باشد
ـ رماننویسان ما نتوانند از این راه ارتزاق کنند
ـ مردم به عادت مطالعه رو نیاورند
ـ تهیهکنندگان سینما و مدیران تلویزیون خرید حق اقتباس را دور ریختن پول بدانند
ـ رماننویسان جذابیت آثارشان را خوار بشمارند
ـ نویسندگان گمان کنند سینما صرفا و باید ذهن آنان را مصور کند
ـ کارگردانان ما از قرار گرفتن نام یک رماننویس در کنارشان هراسان نشوند
ـ فیلمنامهنویسان به اصول اقتباس ادبی پی نبرند.
در سینمای موفق پس از انقلاب ایران، اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی متأخر یا كهن، نقشی حیاتی بازی كردند و این نقش همچنان ادامه دارد. «مرادی كرمانی» نامی است كه در این اقتباسها، ستاره نخست است در میان نویسندگانی كه آثارشان مورد اقتباس قرار گرفته است. "گاو"ساخته داریوش مهرجویی در این گونه اقتباسها، یك نقطه عطف بود هم به دلیل ساخت سینمایی منحصربهفرد، هم به دلیل اقتباس درست از یك داستان مدرن و امروزی.«قصه های مجید» كیومرث پوراحمد، «مربای شیرین» مرضیه بروند، «مهمان مامان» داریوش مهرجویی، «خمره» ابراهیم فروزش، «تك درختها»ی سعید ابراهیمیفر و...از آثاری هستند كه هم با استقبال منتقدان، هم تماشاگران مواجه بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر